حسودی🔷️ ◇Part 1◇
شخصیت ها:
جین
سن: ۳۵
قد: ۱۷۹
وزن: ۶۳
خانواده: همسر ، دختر ، پدر ، مادر ، برادر بزرگتر
شغل: خواننده(سولو)
بورام
سن: ۳۵
قد: ۱۶۵
وزن: ۴۷
خانواده: همسر ، دختر ، پدر ، مادر ، برادر کوچیک تر
شغل: دبیر ادبیات(دبیرستان)
آچا
سن: ۱۶
قد: ۱۶۱
وزن: ۳۹
خانواده: پدر ، مادر
شغل: دانش آموز رشته ریاضی
خلاصه داستان (حسودی):
داستان درباره آچا دختر کیم سوکجین خواننده سولو معروفه که به تازگی فهمیده که قراره یه برادر کوچولو داشته باشه و اون بشدت از این قضیه ناراحته و ....
(بورام)
امروز وارد هفت ماهگی دوران بارداریم شدم و بخاطر پسرم خیلی شکمم گنده شده بود ، من و جین چون دوست داشتیم یه بچه دیگه هم داشته باشیم رفتیم دکتر و بعد از یک ماه من باردار شدم ولی مثل اینکه این تصمیم اشتباه بوده چون آچا از زمانی که آیت قضیه رو فهمیده خیلی پرخاشگر شده و مثل قبلش نیست مخصوصا از زمانی که فهمیده جنسیت بچه پسره ، امروز رفتم مدرسه و کارنامه ترم اول آچارو گرفتم و برخلاف همیشه که همه ی نمراتش بالای ۱۹ بود الان همشون زیر ۱۵ شده و وقتی خواستم باهاش حرف بزنم رفت توی اتاقش و در رو محکم بست من اگر میدونستم وجود یه بچه دیگه انقدر اذیتش میکنه به هیچ وجه بچه نمیاوردم ، ساعت ۹ شب بود و جین بالاخره اومد خونه
بورام: سلام عزیزم
جین: سلام
بورام: خسته نباشی
جین: ممنون
جین: آچا باز تو اتاقشه؟
بورا: آره
جین: هوففف
بورام: جین من امروز رفتم مدرسه آچا و کارنامشو گرفتم
جین: خب مثل همیشه نمرات عالیه دیگه نمیخواد بگی
بورام: ولی ایندفعه نمراتش عالی نیست جین اون خیلی افت داشته
جین: چی؟!
بورام: وقتی اوضاع درسیش رو پرسیدم معلمش گفت آچا چند ماهه که خیلی ساکت و درونگرا شده و برخلاف همیشه اصلا تو پرسش های کلاسی و امتحانات خوب نیست
جین: اون دیگه شورشو در آورده واقعا
بورام: جین فکر کنم بچه دوم اصلا ایده خوبی نبوده
جین: آخه ما چه میدونستیم آچا میخواد اینجوری کنه عزیزم
بورام: باید قبلش ازش میپرسیدیم که دوست داره یا نه
جین: بزار من باهاش صحبت میکنم
بورام: جین خواهش میکنم آروم باهاش حرف بزن دوباره دعواش نکن
جین: بستگی داره اون چطور رفتار کنه
جین رفت طبقه بالا سمت اتاق آچا و منم دنبالش رفتم
کپی ممنوع ❌
جین
سن: ۳۵
قد: ۱۷۹
وزن: ۶۳
خانواده: همسر ، دختر ، پدر ، مادر ، برادر بزرگتر
شغل: خواننده(سولو)
بورام
سن: ۳۵
قد: ۱۶۵
وزن: ۴۷
خانواده: همسر ، دختر ، پدر ، مادر ، برادر کوچیک تر
شغل: دبیر ادبیات(دبیرستان)
آچا
سن: ۱۶
قد: ۱۶۱
وزن: ۳۹
خانواده: پدر ، مادر
شغل: دانش آموز رشته ریاضی
خلاصه داستان (حسودی):
داستان درباره آچا دختر کیم سوکجین خواننده سولو معروفه که به تازگی فهمیده که قراره یه برادر کوچولو داشته باشه و اون بشدت از این قضیه ناراحته و ....
(بورام)
امروز وارد هفت ماهگی دوران بارداریم شدم و بخاطر پسرم خیلی شکمم گنده شده بود ، من و جین چون دوست داشتیم یه بچه دیگه هم داشته باشیم رفتیم دکتر و بعد از یک ماه من باردار شدم ولی مثل اینکه این تصمیم اشتباه بوده چون آچا از زمانی که آیت قضیه رو فهمیده خیلی پرخاشگر شده و مثل قبلش نیست مخصوصا از زمانی که فهمیده جنسیت بچه پسره ، امروز رفتم مدرسه و کارنامه ترم اول آچارو گرفتم و برخلاف همیشه که همه ی نمراتش بالای ۱۹ بود الان همشون زیر ۱۵ شده و وقتی خواستم باهاش حرف بزنم رفت توی اتاقش و در رو محکم بست من اگر میدونستم وجود یه بچه دیگه انقدر اذیتش میکنه به هیچ وجه بچه نمیاوردم ، ساعت ۹ شب بود و جین بالاخره اومد خونه
بورام: سلام عزیزم
جین: سلام
بورام: خسته نباشی
جین: ممنون
جین: آچا باز تو اتاقشه؟
بورا: آره
جین: هوففف
بورام: جین من امروز رفتم مدرسه آچا و کارنامشو گرفتم
جین: خب مثل همیشه نمرات عالیه دیگه نمیخواد بگی
بورام: ولی ایندفعه نمراتش عالی نیست جین اون خیلی افت داشته
جین: چی؟!
بورام: وقتی اوضاع درسیش رو پرسیدم معلمش گفت آچا چند ماهه که خیلی ساکت و درونگرا شده و برخلاف همیشه اصلا تو پرسش های کلاسی و امتحانات خوب نیست
جین: اون دیگه شورشو در آورده واقعا
بورام: جین فکر کنم بچه دوم اصلا ایده خوبی نبوده
جین: آخه ما چه میدونستیم آچا میخواد اینجوری کنه عزیزم
بورام: باید قبلش ازش میپرسیدیم که دوست داره یا نه
جین: بزار من باهاش صحبت میکنم
بورام: جین خواهش میکنم آروم باهاش حرف بزن دوباره دعواش نکن
جین: بستگی داره اون چطور رفتار کنه
جین رفت طبقه بالا سمت اتاق آچا و منم دنبالش رفتم
کپی ممنوع ❌
۸۰.۳k
۱۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.