وقتی همسایشون میشی...
وقتی همسایشون میشی...
pt1
(ویو ات)
من یه دختر دانشجو هستم که تنها تو آپارتمانی که اجاره کردم زندگی میکنم...این آپارتمان دوتا واحد داره که من دو ساله تو یکی از واحد هاش زندگی میکنم...تو این دو سال ندیدم کس دیگه ای بیاد و اون یکی واحد رو اجاره کنه
صبح خواب بودم که با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم...صاحب خونم بود...یه لحظه ترسیدم که چرا زنگ زده
بهش جواب دادم
+ا...الو
....:سلام خانوم ات چطوری؟
+خوبم...چیزی شده این وقت صبح زنگ زدید؟
....:نه نگران نباشید اتفاقی نیوفتاده...فقط قراره چند تا پسر به طبقه ی بالایی شما اسباب کشی کنن...زنگ زدم بهتون اطلاع بدم
+چی؟چندتا پسر؟دقیقا چند نفرن؟
....:هفت نفر
+خ...خیلی خب خدانگهدار
قطع کردم...من خیلی خوب از پس پسرا بر میام ولی هفت نفررر...امیدوارم آدمای خوبی باشن و با من کاری نداشته باشن
(ویو اعضا از زبان ادمین)
پسرا خیلی عادی تو خونه نشسته بودن و از زندگیشون لذت میبردن (نکته:اعضا باهم زندگی میکنن)که یهو یکی از استفا اومد
....:اومدم بهتون یه چیزی رو بگم...لوله آب خراب شده...باید یه مدت خونه رو خالی کنیم تا تعمیر شه
اعضا : چییی؟پس ما کجا قراره بریم؟
....:قراره به یه آپارتمان اسباب کشی کنید...اونجا فقط دو واحد داره پس امن تره از بقیه جاها
اعضا : اون یکی واحد چی؟اونجا کی زندگی میکنه؟
....:فک کنم یه دختر تنها دو ساله اونجا زندگی میکنه
اعضا : چیییی؟اگه ما رو بشناسه چی؟
....:نگران نباشید مجبور نیستید خیلی اونو ببینید...حتی اون طبقه ی پایین شماست و حتی از کنار در خونتون ردم نمیشه...اگه یک درصد شما رو بشناسه هم خودم حلش میکنم
اعضا ناراحت بودن و حوصله ی اسباب کشی نداشتن اما مجبور بودن...هر کدوم رفتن تو اتاقاشونو وسایل های خودشون رو جمع کردن تا برن به خونه جدید
ادامه دارد...
pt1
(ویو ات)
من یه دختر دانشجو هستم که تنها تو آپارتمانی که اجاره کردم زندگی میکنم...این آپارتمان دوتا واحد داره که من دو ساله تو یکی از واحد هاش زندگی میکنم...تو این دو سال ندیدم کس دیگه ای بیاد و اون یکی واحد رو اجاره کنه
صبح خواب بودم که با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم...صاحب خونم بود...یه لحظه ترسیدم که چرا زنگ زده
بهش جواب دادم
+ا...الو
....:سلام خانوم ات چطوری؟
+خوبم...چیزی شده این وقت صبح زنگ زدید؟
....:نه نگران نباشید اتفاقی نیوفتاده...فقط قراره چند تا پسر به طبقه ی بالایی شما اسباب کشی کنن...زنگ زدم بهتون اطلاع بدم
+چی؟چندتا پسر؟دقیقا چند نفرن؟
....:هفت نفر
+خ...خیلی خب خدانگهدار
قطع کردم...من خیلی خوب از پس پسرا بر میام ولی هفت نفررر...امیدوارم آدمای خوبی باشن و با من کاری نداشته باشن
(ویو اعضا از زبان ادمین)
پسرا خیلی عادی تو خونه نشسته بودن و از زندگیشون لذت میبردن (نکته:اعضا باهم زندگی میکنن)که یهو یکی از استفا اومد
....:اومدم بهتون یه چیزی رو بگم...لوله آب خراب شده...باید یه مدت خونه رو خالی کنیم تا تعمیر شه
اعضا : چییی؟پس ما کجا قراره بریم؟
....:قراره به یه آپارتمان اسباب کشی کنید...اونجا فقط دو واحد داره پس امن تره از بقیه جاها
اعضا : اون یکی واحد چی؟اونجا کی زندگی میکنه؟
....:فک کنم یه دختر تنها دو ساله اونجا زندگی میکنه
اعضا : چیییی؟اگه ما رو بشناسه چی؟
....:نگران نباشید مجبور نیستید خیلی اونو ببینید...حتی اون طبقه ی پایین شماست و حتی از کنار در خونتون ردم نمیشه...اگه یک درصد شما رو بشناسه هم خودم حلش میکنم
اعضا ناراحت بودن و حوصله ی اسباب کشی نداشتن اما مجبور بودن...هر کدوم رفتن تو اتاقاشونو وسایل های خودشون رو جمع کردن تا برن به خونه جدید
ادامه دارد...
۱.۷k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.