اکنون عشق حقیقی پارت ۳۳
از زبان شینوبو:
گیو گفت:اینجا یه در مخفی هست
بازش کردیم و توش تی ان تی بمب و این چیزا دیدیم
حدس زدیم مال یو ای باشه که گزاشته تا مارو گول بزنه
یکی رو برداشتیم و رفتیم بیرون روشن کردیم و با تمام قدرت انداختیم بالا واقعی هم بود همه ی بمب هارو زیر خاک گذاشتیم تا کسی به سرش نزنه ازش استفاده کنه
شام رامن خوردم و با تروکو و ساکورا کلی خندیدیم شب خداحافظی کردیم و رفتیم اتاق هامون
(شب)
از زبان راوی:
این شب هم مثل شب قبل گیو از اون بطری خورد و همون اتفاق های دیشب افتاد
تروکو صبح از شینوبو پرسید:چرا دیشب صدا های عجیب میومد؟
شینوبو گفت: ه...ه...هیچی
تروکو مشکوک شد ولی هیچی نگفت
رفتن صبحانه بخورن وقتی شینوبو و تروکو صبحانه رو دیدن تروکو گفت: بگو که درست میبینم و الان...
گیو گفت:اینجا یه در مخفی هست
بازش کردیم و توش تی ان تی بمب و این چیزا دیدیم
حدس زدیم مال یو ای باشه که گزاشته تا مارو گول بزنه
یکی رو برداشتیم و رفتیم بیرون روشن کردیم و با تمام قدرت انداختیم بالا واقعی هم بود همه ی بمب هارو زیر خاک گذاشتیم تا کسی به سرش نزنه ازش استفاده کنه
شام رامن خوردم و با تروکو و ساکورا کلی خندیدیم شب خداحافظی کردیم و رفتیم اتاق هامون
(شب)
از زبان راوی:
این شب هم مثل شب قبل گیو از اون بطری خورد و همون اتفاق های دیشب افتاد
تروکو صبح از شینوبو پرسید:چرا دیشب صدا های عجیب میومد؟
شینوبو گفت: ه...ه...هیچی
تروکو مشکوک شد ولی هیچی نگفت
رفتن صبحانه بخورن وقتی شینوبو و تروکو صبحانه رو دیدن تروکو گفت: بگو که درست میبینم و الان...
۲.۴k
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.