jinus p10
"داغ و پر از هیجان!" jk
خنده ی ملایمی کرد و دور میز چرخی زد
چشمای وحشیش ، دنبال نقطه ای بود تا هدف درست رو بزنه
"گفتی یه سری جزئیات میدی بهم ؟" jk
روی میز نشست و لب زد
" من هر چیزی بخوای بهت میدم ، هر چیزی!"
لبخند روی لباش نشست و دخترک از این فرصت استفاده کرد و روی پاهاش نشست
تعجب کرد اما به روی خودش نیاورد و لب زد:
" اگه حقیقت رو بگی شاید بتونم کمکت کنم " jk
سرش روی سینه پهن جئون نشست و با لحن خسته ای لب زد
" چه حقیقتی ؟"
" چرا اینکارو میکنی؟ مادر و پدرت کجان؟ خونه و تمام مدارکت رو بهم بده" jk
چشمای خمارش رو بالا اورد و لب زد
" فقط یکی از این سه تا رو جواب میدم!"
نفسش رو فوت کرد و گفت :
" چرا اینکارو میکنی ؟" jk
دوتا پاهاش رو روی ران جئون انداخت و با چشمای بسته لب زد
" قبلا هم گفتم ، تلافی "
لب باز کرد که دلیل بپرسه که انگشت روی لباش نشست
" تلافی به خونه و خانواده ای که ازم گرفتن"
چشماش عصبی شد و لب زد
" فکر نکن اونایی که مردن خوب بودن ، آخرش به دست قانون دیر یا زود میمردند که من اینکارو زودتر کردم "
تا حدودی از داستان پی برده بود ، اما بویی که زیر بینیش پیچیده بود نمیزاشت درست تمرکز کنه
و هر لحظه خمار و داغ ترش میکرد
" بلند شو کتت و در بیار " jk
کمی نگاهش کرد و بی حرف مشغول باز کردن کمربند کتش شد
کت رو از سر شونه هاش پایین انداخت و سمت جئون برگشت
خنده ی ملایمی کرد و دور میز چرخی زد
چشمای وحشیش ، دنبال نقطه ای بود تا هدف درست رو بزنه
"گفتی یه سری جزئیات میدی بهم ؟" jk
روی میز نشست و لب زد
" من هر چیزی بخوای بهت میدم ، هر چیزی!"
لبخند روی لباش نشست و دخترک از این فرصت استفاده کرد و روی پاهاش نشست
تعجب کرد اما به روی خودش نیاورد و لب زد:
" اگه حقیقت رو بگی شاید بتونم کمکت کنم " jk
سرش روی سینه پهن جئون نشست و با لحن خسته ای لب زد
" چه حقیقتی ؟"
" چرا اینکارو میکنی؟ مادر و پدرت کجان؟ خونه و تمام مدارکت رو بهم بده" jk
چشمای خمارش رو بالا اورد و لب زد
" فقط یکی از این سه تا رو جواب میدم!"
نفسش رو فوت کرد و گفت :
" چرا اینکارو میکنی ؟" jk
دوتا پاهاش رو روی ران جئون انداخت و با چشمای بسته لب زد
" قبلا هم گفتم ، تلافی "
لب باز کرد که دلیل بپرسه که انگشت روی لباش نشست
" تلافی به خونه و خانواده ای که ازم گرفتن"
چشماش عصبی شد و لب زد
" فکر نکن اونایی که مردن خوب بودن ، آخرش به دست قانون دیر یا زود میمردند که من اینکارو زودتر کردم "
تا حدودی از داستان پی برده بود ، اما بویی که زیر بینیش پیچیده بود نمیزاشت درست تمرکز کنه
و هر لحظه خمار و داغ ترش میکرد
" بلند شو کتت و در بیار " jk
کمی نگاهش کرد و بی حرف مشغول باز کردن کمربند کتش شد
کت رو از سر شونه هاش پایین انداخت و سمت جئون برگشت
۷۰.۷k
۱۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.