-The wound of love -2
+ از کجا باید بدونم این عکس ها فتوشاپ نیستن؟
- نامجون ... گوشی
نامجون گوشی رو داد و فیلمی که از کلارا در حال س * ک* س کردن با یه پسر دیگه بود رو نشون یونگی دادم
+ این ... این تویی کلارا ؟ ... چرا باهم اینکارو کردی ؟ ... گمشو هر*زه ی عوضی ... ازت متنفرم * با داد *
کلارا بدون هیچ حرفی از اونجا رفت
خوشحالم که نتونست به یونگی آسیب بزنه
اعضا هنوز تو شُک بودن
- هی بچه پاشین ... خوشحال باشین که رفت و به یونگی آسیب نزد
جیمین : آره ... بلند شین فیلم ببینیم
جین : خودم میرم فیلم میگیرم جیمین ، آخرین باری که تو فیلم گرفتی من کل مدت دستم جلو صورت کوک بود
آر ام : منم میرم خوراکی بخرم
+من فیلم نمی بینم خودتون ببینین * ناراحت*
جی هوپ : یونگی دیگه به اون افریته ( درست نوشتم ؟ ) فکر نکن
- هوپی راست میگه ... اون الآن فقط ناراحته که دیگه نمی تونه پول های یونگی رو کش بره ... پس خوشحال باش یونگی :)
رفتم و دست شوگا رو گرفتم و بلندش کردم
تا بلند شد دستش رو از دستم بیرون کشید و گفت
+ اکی ... پاشدم ... حالا فیلم ببینیم
فردا ساعت 12:30 ظهر
از زبان یونگی
دیشب خیلی فکر کردم ... مین سو واقعا دختر خوبیه البته خیلی سمج و پر حرف 😑 ...ولی منم این مدت باهاش بد رفتاری کردم ... پس بهتره باهاش فقط یه دوست باشم
پس باید بهش بگم ... مین سو هم باید قدر این درخواستم رو بدونه چون یادم نمیاد آخرین بار کی از کسی خواستم دوستم باشه •-• ( پیشی مغرور منه 🥺)
توی اتاقش بود واسه همین رفتم سمت اتاقش و در زدم اما جواب نداد بازم در زدم اما جواب نداد پس در رو باز کردم و رفتم تو اتاق که ...
از زبان مین سو
دلم یکم رقص میخواست پس هدفونم رو روی گوشم گذاشتم صداش رو هم که تا ته زیاد کردم و شروع کردم به رقصیدن
از زبان یونگی
که دیدم داره به هات ترین شکل ممکن میرقصه ... ۴ضربان قلبم رفت بالا... اه چرا آخه؟ نکنه عاشق شدم؟ نه بابا عشق چیه؟ من از بشر بدم میاد چرا باید عاشقش بشم؟ ( خودت رو نزن به اون راه داداش ... عاشق شدی 😑 ) تا منو دید از رقص دست برداشت و عین برق گرفته هاسیخ ایستاد و منو نگاه کرد ...
- تو کی اومدی ؟ ⊙_⊙
هدفون رو از گوشش برداشت
+خب باید یه چیزی بهت می گفتم
- چه عجب آقا با ما حرف زدن ... حالا بگو چیشده ؟
+بیا باهم فقط در حد یک دوست باشیم خب ؟ ولی فکر نکن من ازت خوشم میاد ها . واسه همین فقط یه دوست ساده . خیلی ساده ... فقط در حد سلام و خداحافظی . باشه ؟
( تودلش * گند زدم * 😑)
- عام ... اکی 😐
+ خب نمیخوای الآن بغلم کنی ؟ فقط بغل ها !
سریع پرید بغلم
- عاشقتم یونگی 😊
+ولی من فقط تورو در حد یه دوست می بینم ( آره تو راست میگی 😑)
جین از تو آشپز خونه داد میزنه : ناهار حاضرههه
+ حالا نمیخوای بریم ناهار بخوریم ؟
- حتما پیشولی :)
+ هی هی ... دیگه به من نگو پیشولی ... همون یونگی بهتره
- چشم آقای یونگی :)
😑 +
_________
❤🍓
- نامجون ... گوشی
نامجون گوشی رو داد و فیلمی که از کلارا در حال س * ک* س کردن با یه پسر دیگه بود رو نشون یونگی دادم
+ این ... این تویی کلارا ؟ ... چرا باهم اینکارو کردی ؟ ... گمشو هر*زه ی عوضی ... ازت متنفرم * با داد *
کلارا بدون هیچ حرفی از اونجا رفت
خوشحالم که نتونست به یونگی آسیب بزنه
اعضا هنوز تو شُک بودن
- هی بچه پاشین ... خوشحال باشین که رفت و به یونگی آسیب نزد
جیمین : آره ... بلند شین فیلم ببینیم
جین : خودم میرم فیلم میگیرم جیمین ، آخرین باری که تو فیلم گرفتی من کل مدت دستم جلو صورت کوک بود
آر ام : منم میرم خوراکی بخرم
+من فیلم نمی بینم خودتون ببینین * ناراحت*
جی هوپ : یونگی دیگه به اون افریته ( درست نوشتم ؟ ) فکر نکن
- هوپی راست میگه ... اون الآن فقط ناراحته که دیگه نمی تونه پول های یونگی رو کش بره ... پس خوشحال باش یونگی :)
رفتم و دست شوگا رو گرفتم و بلندش کردم
تا بلند شد دستش رو از دستم بیرون کشید و گفت
+ اکی ... پاشدم ... حالا فیلم ببینیم
فردا ساعت 12:30 ظهر
از زبان یونگی
دیشب خیلی فکر کردم ... مین سو واقعا دختر خوبیه البته خیلی سمج و پر حرف 😑 ...ولی منم این مدت باهاش بد رفتاری کردم ... پس بهتره باهاش فقط یه دوست باشم
پس باید بهش بگم ... مین سو هم باید قدر این درخواستم رو بدونه چون یادم نمیاد آخرین بار کی از کسی خواستم دوستم باشه •-• ( پیشی مغرور منه 🥺)
توی اتاقش بود واسه همین رفتم سمت اتاقش و در زدم اما جواب نداد بازم در زدم اما جواب نداد پس در رو باز کردم و رفتم تو اتاق که ...
از زبان مین سو
دلم یکم رقص میخواست پس هدفونم رو روی گوشم گذاشتم صداش رو هم که تا ته زیاد کردم و شروع کردم به رقصیدن
از زبان یونگی
که دیدم داره به هات ترین شکل ممکن میرقصه ... ۴ضربان قلبم رفت بالا... اه چرا آخه؟ نکنه عاشق شدم؟ نه بابا عشق چیه؟ من از بشر بدم میاد چرا باید عاشقش بشم؟ ( خودت رو نزن به اون راه داداش ... عاشق شدی 😑 ) تا منو دید از رقص دست برداشت و عین برق گرفته هاسیخ ایستاد و منو نگاه کرد ...
- تو کی اومدی ؟ ⊙_⊙
هدفون رو از گوشش برداشت
+خب باید یه چیزی بهت می گفتم
- چه عجب آقا با ما حرف زدن ... حالا بگو چیشده ؟
+بیا باهم فقط در حد یک دوست باشیم خب ؟ ولی فکر نکن من ازت خوشم میاد ها . واسه همین فقط یه دوست ساده . خیلی ساده ... فقط در حد سلام و خداحافظی . باشه ؟
( تودلش * گند زدم * 😑)
- عام ... اکی 😐
+ خب نمیخوای الآن بغلم کنی ؟ فقط بغل ها !
سریع پرید بغلم
- عاشقتم یونگی 😊
+ولی من فقط تورو در حد یه دوست می بینم ( آره تو راست میگی 😑)
جین از تو آشپز خونه داد میزنه : ناهار حاضرههه
+ حالا نمیخوای بریم ناهار بخوریم ؟
- حتما پیشولی :)
+ هی هی ... دیگه به من نگو پیشولی ... همون یونگی بهتره
- چشم آقای یونگی :)
😑 +
_________
❤🍓
۳.۲k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.