☆سناریو☆
☆سناریو☆
وقتی همو دوست دارین ولی اختلاف سنیتون زیاده و خانوادتون نمیزارن ولی اون بازم دوستت داره
نامجون = روی تاب توی حیاط خونه ی مشترکتون نشسته بودی ، فکرت خیلی درگیر بود در حدی که حتی متوجه نشدی کی نامجون امد خونه ، یکی از پست سرت بغلت کرد
نامجون چیکار میکنی پرنسس ؟ [میاد کنارت میشینه]
ا/ت : هیچ ، یه کم ذهنم درگیره
نامجون : چرا ؟ نکنه بازم مامان بابات؟
ا/ت : [با سر تایید کردی]
دستای گرمشو دور دستای سردت حلقه زد و گفت
نامجون : هر چی ام بگن اینو بدون که من همیشه دوست دارم باشه؟
لبخندی گرمی تحویلش دادی و خودتو توی آغوشش انداختی .
☆
جین = جین بالا توی اتاقتون بود ، آروم داشتی سبزیجات رو خورد میکردی که شام درست کنی ، آنقدر توی فکر بودی که نفهمیدی کی دستتو بردی .
ا/ت : عا [تقریبا داد]
به قدری توی فکر بودی نفهمیدی کی جین از پایین پله آمد بود پایین داشت به تو نگاه میکرد .
جین : چیکار میکنی ؟ ، حواستو جمع کن [تقریبا داد]
دستت توی دستاش گرفت و زیر آب گرفت و گفت
جین : چی آنقدر حواستون پرت کرده بود که حتی دستتو بریدی ؟ [سوالی و عصبی]
ا/ت : میتونی حدس بزنی ؟
دستتو از دستاش کشیدی و به سمت سمت اتاقت قدم ورداشتی ولی جین از پشت ترو بغل کرد و آروم کنار گوش ت لب زد
جین : هر چی میخوان بگن ، تو مال منی☆
جیهوپ = تازه از خونه ی مادر و پدرت برگشته بودید ، جیهوپ داشت توی خونه قدم نیز چیز هایی زمزمه میکرد. توعم روی مبل نشته بودی و به زمین خیره شده بودی ، انگار تازه متوجه منزوي بودنت شده بود ، آروم روی زمین زانو زد و دست های لاغر و سردتو توی دستاش گرفت و گفت .
جیهوپ : یا هر چی ام بشه ، هرکی هر چی ام بگه ، بهت گفتم نمیخوام ناراحتید رو ببینم ، باشه پرسس کوچولو .
لبخند گرمی تحویلش دادی و آروم لب زدی
ا/ت : باشع
و آروم خودتو توی آغوشش جا دادی.
☆
شوگا = باهم رفته بودید کافه تو یه قهوه سفارش داده بودی و به قهوه ات خیره شده بودی و اونم این قضیه رو فهمیده بود .
شوگا : خوبی ؟
ا/ت : عا ؟ ، اره خوبم بابا [خنده فیک]
شوگا : خودتو گول میزنی یا منو ؟
ا/ت: هوففف ، شاید هر دو[خنده ی تلخ]
شوگا : من اینجام باشه ؟ ، هر کی هر چی خواست بگه من هیچ وقت تورو ول نمیکنم میدونی که نه؟ [مهربون]
ا/ت : مگه میشه ندونم آخه پیشی م [لبخند]
وقتی همو دوست دارین ولی اختلاف سنیتون زیاده و خانوادتون نمیزارن ولی اون بازم دوستت داره
نامجون = روی تاب توی حیاط خونه ی مشترکتون نشسته بودی ، فکرت خیلی درگیر بود در حدی که حتی متوجه نشدی کی نامجون امد خونه ، یکی از پست سرت بغلت کرد
نامجون چیکار میکنی پرنسس ؟ [میاد کنارت میشینه]
ا/ت : هیچ ، یه کم ذهنم درگیره
نامجون : چرا ؟ نکنه بازم مامان بابات؟
ا/ت : [با سر تایید کردی]
دستای گرمشو دور دستای سردت حلقه زد و گفت
نامجون : هر چی ام بگن اینو بدون که من همیشه دوست دارم باشه؟
لبخندی گرمی تحویلش دادی و خودتو توی آغوشش انداختی .
☆
جین = جین بالا توی اتاقتون بود ، آروم داشتی سبزیجات رو خورد میکردی که شام درست کنی ، آنقدر توی فکر بودی که نفهمیدی کی دستتو بردی .
ا/ت : عا [تقریبا داد]
به قدری توی فکر بودی نفهمیدی کی جین از پایین پله آمد بود پایین داشت به تو نگاه میکرد .
جین : چیکار میکنی ؟ ، حواستو جمع کن [تقریبا داد]
دستت توی دستاش گرفت و زیر آب گرفت و گفت
جین : چی آنقدر حواستون پرت کرده بود که حتی دستتو بریدی ؟ [سوالی و عصبی]
ا/ت : میتونی حدس بزنی ؟
دستتو از دستاش کشیدی و به سمت سمت اتاقت قدم ورداشتی ولی جین از پشت ترو بغل کرد و آروم کنار گوش ت لب زد
جین : هر چی میخوان بگن ، تو مال منی☆
جیهوپ = تازه از خونه ی مادر و پدرت برگشته بودید ، جیهوپ داشت توی خونه قدم نیز چیز هایی زمزمه میکرد. توعم روی مبل نشته بودی و به زمین خیره شده بودی ، انگار تازه متوجه منزوي بودنت شده بود ، آروم روی زمین زانو زد و دست های لاغر و سردتو توی دستاش گرفت و گفت .
جیهوپ : یا هر چی ام بشه ، هرکی هر چی ام بگه ، بهت گفتم نمیخوام ناراحتید رو ببینم ، باشه پرسس کوچولو .
لبخند گرمی تحویلش دادی و آروم لب زدی
ا/ت : باشع
و آروم خودتو توی آغوشش جا دادی.
☆
شوگا = باهم رفته بودید کافه تو یه قهوه سفارش داده بودی و به قهوه ات خیره شده بودی و اونم این قضیه رو فهمیده بود .
شوگا : خوبی ؟
ا/ت : عا ؟ ، اره خوبم بابا [خنده فیک]
شوگا : خودتو گول میزنی یا منو ؟
ا/ت: هوففف ، شاید هر دو[خنده ی تلخ]
شوگا : من اینجام باشه ؟ ، هر کی هر چی خواست بگه من هیچ وقت تورو ول نمیکنم میدونی که نه؟ [مهربون]
ا/ت : مگه میشه ندونم آخه پیشی م [لبخند]
۱۷.۱k
۲۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.