پارت اول
پارت اول
#اگه_میتونی_عاشقم_کن
یکی از روز های پاییز بود و برگ درخت ها داشت میریخت و فضای رمانتیکی رو درست کرده بود.
من و مگی رو به روی هم توی کافی شاپ نشسته بودیم و باهم صحبت میکردیم.
مگی: ا.ت این لباسه خیلی خوشگلت کرده،حسابی تو دل برو شدی دیگه عمرا باهات بیام بیرون. هر وقت باتو میام بیرون همه حواسشون به تو میره و من سرم بی کلاه میمونه
قهقه ایی زدم و گفتم
_بحث بحثه قیافه و هیکل نیست بحث اینکه تو برای پسرا له له میزنی مثل دو قطب هم نام آهن ربا همدیگه رو دفع میکنین. باید مثله سنگ باشی انگار نه انگار بهشون حسی داری
مگی: اون اون اونو نگا چه هلوییه
_خاک تو سرت باز که هول شدی
بعد با نگاه خمارم ی نگاه به پسره کردم که درحال رفتن به سمت میز دوس دخترش بود کردم. پسره چنان هول شد که حواسش به صندلی نبود و رو هوا نشست و تق افتاد زمین
دوس دخترشم که فهمید بعله این پسر هیز تشریف دارن شروع کرد به غر زدن
دختره: خاک بر سرت کدوم گوریو نگاه میکردی؟
مگی زد رو شونمو و گفت : نگفتم؟ حالا اینارو بیخیال،صورت حساب
_خیلی خب فهمیدم نوبت منه
این کره اییا هم تعارف حالیشون نمیشه،سرمو کردم تو کیفم و دنبال پولم گشتم که مگی بازوم کشید و گفت
مگی:هی ا.ت این همون پسر خوشگلس که نصفش هموطن توئه نصفش هموطن منه، همون که من آخر شب براش گریه میکنم، ...ووااااااااااوووووووووو...چه جیگریه
به تلوزیون کوچیک کافی شاپ نگا کردم دوباره داشت اون آگهی رو میداد ....
پسره اسمش جونگ کوک بود ولی همه بهش میگفتن کوک. مثله همیشه دوروبرش پره دختر بود ک طبق معمول بازترین لباساشونو پوشیده بودن. از هرملیتی که بگی چینی،هندی،امریکایی،فرانسوی،ژاپنی،عربی و....
#اگه_میتونی_عاشقم_کن
یکی از روز های پاییز بود و برگ درخت ها داشت میریخت و فضای رمانتیکی رو درست کرده بود.
من و مگی رو به روی هم توی کافی شاپ نشسته بودیم و باهم صحبت میکردیم.
مگی: ا.ت این لباسه خیلی خوشگلت کرده،حسابی تو دل برو شدی دیگه عمرا باهات بیام بیرون. هر وقت باتو میام بیرون همه حواسشون به تو میره و من سرم بی کلاه میمونه
قهقه ایی زدم و گفتم
_بحث بحثه قیافه و هیکل نیست بحث اینکه تو برای پسرا له له میزنی مثل دو قطب هم نام آهن ربا همدیگه رو دفع میکنین. باید مثله سنگ باشی انگار نه انگار بهشون حسی داری
مگی: اون اون اونو نگا چه هلوییه
_خاک تو سرت باز که هول شدی
بعد با نگاه خمارم ی نگاه به پسره کردم که درحال رفتن به سمت میز دوس دخترش بود کردم. پسره چنان هول شد که حواسش به صندلی نبود و رو هوا نشست و تق افتاد زمین
دوس دخترشم که فهمید بعله این پسر هیز تشریف دارن شروع کرد به غر زدن
دختره: خاک بر سرت کدوم گوریو نگاه میکردی؟
مگی زد رو شونمو و گفت : نگفتم؟ حالا اینارو بیخیال،صورت حساب
_خیلی خب فهمیدم نوبت منه
این کره اییا هم تعارف حالیشون نمیشه،سرمو کردم تو کیفم و دنبال پولم گشتم که مگی بازوم کشید و گفت
مگی:هی ا.ت این همون پسر خوشگلس که نصفش هموطن توئه نصفش هموطن منه، همون که من آخر شب براش گریه میکنم، ...ووااااااااااوووووووووو...چه جیگریه
به تلوزیون کوچیک کافی شاپ نگا کردم دوباره داشت اون آگهی رو میداد ....
پسره اسمش جونگ کوک بود ولی همه بهش میگفتن کوک. مثله همیشه دوروبرش پره دختر بود ک طبق معمول بازترین لباساشونو پوشیده بودن. از هرملیتی که بگی چینی،هندی،امریکایی،فرانسوی،ژاپنی،عربی و....
۲.۹k
۱۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.