Real Story P.4
My 2019 real story start with a hi...
اونجوری کمتر اذیت میشم اینجوری واقعا سختمه
راستی
جیمین امروز بهم ولنتاین رو تبریک گفت من مردم از خنده
اول که گفتم چه خبر گفت هیچی ترافیک سنگین گفتم تو ماشینین گفت بودیم الان پیاده ایم گفتم چه جالبت دارین راه میرین و تو داری با من چت می کنی گفت الان خونه ایم من رو تختمم
یعنی رسما اسکلم کرده
خلاصه که دارم دیوونه میشم ولی نمی تونم به هیچکدومشون بگم ، به نظر هانول حرف من مسخرس و چون اینهمه سال دوست و مامان طوری و از این حرفا بودم براش خنده داره که من اینو بگم
واقعا حس بدیه
بدم میاد از این زندگی :/
5 ماه بعد
امروز میا بهم گفت هانول تمام مدت روم کراش بوده ، تمام حرفاش سر سانی الکی بود و برای اینکه بتونه منو فراموش کنه با تان و بقیه لاس می زده
8 ماه بعد
هانول : میای باهم رل بزنیم ؟
من : اوهومممممم
*بر اساس واقعیت*
پایان
بچه ها این یک درد و دلی بود که من چهار سال پیش نوشته بودم خودم دوستش داشتم گفتم براتون بزارمش ، این داستان واقعیع و اون دختر چشم سبزی که توی داستانای کوتاهم گفته بودم همین هانول این داستان بود...
امیدوارم دوستش داشته باشین :)
اونجوری کمتر اذیت میشم اینجوری واقعا سختمه
راستی
جیمین امروز بهم ولنتاین رو تبریک گفت من مردم از خنده
اول که گفتم چه خبر گفت هیچی ترافیک سنگین گفتم تو ماشینین گفت بودیم الان پیاده ایم گفتم چه جالبت دارین راه میرین و تو داری با من چت می کنی گفت الان خونه ایم من رو تختمم
یعنی رسما اسکلم کرده
خلاصه که دارم دیوونه میشم ولی نمی تونم به هیچکدومشون بگم ، به نظر هانول حرف من مسخرس و چون اینهمه سال دوست و مامان طوری و از این حرفا بودم براش خنده داره که من اینو بگم
واقعا حس بدیه
بدم میاد از این زندگی :/
5 ماه بعد
امروز میا بهم گفت هانول تمام مدت روم کراش بوده ، تمام حرفاش سر سانی الکی بود و برای اینکه بتونه منو فراموش کنه با تان و بقیه لاس می زده
8 ماه بعد
هانول : میای باهم رل بزنیم ؟
من : اوهومممممم
*بر اساس واقعیت*
پایان
بچه ها این یک درد و دلی بود که من چهار سال پیش نوشته بودم خودم دوستش داشتم گفتم براتون بزارمش ، این داستان واقعیع و اون دختر چشم سبزی که توی داستانای کوتاهم گفته بودم همین هانول این داستان بود...
امیدوارم دوستش داشته باشین :)
۹.۷k
۲۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.