𝐃𝐢𝐟𝐟𝐢𝐜𝐮𝐥𝐭 𝐥𝐨𝐯𝐞, 𝐩𝐚𝐫𝐭 ۶
(عشق دشوار پارت ۶)
یکم که دقت کردم دیدم همون پسر جذابه تو هواپیماس پسره که افتاده بود زمین بیهوش بود منم انقدر ترسیده بودم نمیدونستم چیکار کنم (علامت تهیونگ _ ) (بچه ها پسر جذابه داستانما همون تهیونگ هست)
_حالت خوبه ؟
+اره ممنون حالم خوبه
_کاری که باهات نکرد
+اگه نمیومدی نمیدونم چه بلایی سرم میومد
_خوبه که حالت خوبه
+واقعا ازت ممنونم نمیدونم چه چجوری ازت تشکر کنم
_نه بابا هر کی بود این کارو می کرد
+نه هرکسی
+خیلی خیلی ازت ممنونم
_راستی اسمت چیه
+من جینا ... پارک جینا هستم
_منم کیم تهیونگ
+از آشنایی باهات خوشبختم
_منم همینطور
+فعلا من برم خداحافظ بازم ممنونم
_خداحافظ
رفتم سمت دخترا و کیف و گوشی هامون رو برداشتم و چون مست بودن یکی یکی بوردمشون تو ماشین نشستم پشت فرمون و دخترا رو گذاشتم تو خونه خودشون و خودمم رفتم خونه نمیدونم چرا همش تو راه فکرم پیش اون پسره تهیونگ بود یه حس عجیبی بهم دست داده بود رسیدم خونه رفتم آرایشم رو پاک کردم لباسام رو عوض کردم رفتم گرفتم خوابیدم صبح با آلارم گوشیم از خواب بلند شدم دیدم جیمین زنگ میزنه گوشی رو قط کردم ولی دوباره زنگ زد برداشتم جواب دادم
+الو
&ظهر بخیر تنبل خانوم
+یااا چیکار داری از خواب شیرینم بیدارم کردی
&مگه قرار نیست امروز بیای مهمونی
+مگه ساعت چنده
۳&
از جام پریدم با صدای بلند گفتم
+واقعااااا
&آخ کر شدم بله
+باشه بای من برم آماده بشم
&بای
گوشی رو قط کردم و رفتم دست و صورتم رو شستم و رفتم آشپزخونه چون خیلی گشنه بودم و آجوما اونجا نبود یه بسته رامین برداشتم و آماده کردم و خوردم وقتی کامل سیر شدن رفتم تو اتاقم گوشیم رو باز کردم دیدم منشی جیمین زمان و آدرس مهمونی رو فرستاده از ساعت ۷ شروع میشد و چون از خونه دور بود باید ساعت ۶ و نیم از خونه راه میافتادم یه نگاه به ساعت کردم دیدم ساعت به ۴ یه ربع مونده پس زمان زیادی ندارم اول رفتم حموم و یه دوش گرفتم و اومدم بیرون همونجوری که حوله تنم بود رفتم سر وقت کمدم و دنبال گشتن لباس برای مهمونی بالأخره یه لباس خوشگل پیدا کردم (عکس لباسشو میزارم ) رفتم یه دست لباس راحتی پوشیدم شروع کردم به خشک کردن موهام بعد از اینکه خشک شد موهام رو تقریبا موج دار کردم و لباسم رو پوشیدم دیدم ساعت ۶ هست سریع رفتم و یه آرایش لایت دخترانه ساده کردم چون غلیض دوست نداشتم آرایشم رو خیلی کم و ساده کردم زفتم کفشام رو پوشیدم و یه نگاه تو آینه انداختم همه چی اوکی بود ساعت ۶ و نیم رفتم سوار ماشینم شدم رفتم به آدرسی که منشی فرستاده بود رسیدم ماشینم رو پارک کردم از پله ها بالا رفتم همین که وارد شدم یهو همه نگاها برگشت سمتم زیاد از اینکه جلب توجه کنم خوشم نمیومد
یکم که دقت کردم دیدم همون پسر جذابه تو هواپیماس پسره که افتاده بود زمین بیهوش بود منم انقدر ترسیده بودم نمیدونستم چیکار کنم (علامت تهیونگ _ ) (بچه ها پسر جذابه داستانما همون تهیونگ هست)
_حالت خوبه ؟
+اره ممنون حالم خوبه
_کاری که باهات نکرد
+اگه نمیومدی نمیدونم چه بلایی سرم میومد
_خوبه که حالت خوبه
+واقعا ازت ممنونم نمیدونم چه چجوری ازت تشکر کنم
_نه بابا هر کی بود این کارو می کرد
+نه هرکسی
+خیلی خیلی ازت ممنونم
_راستی اسمت چیه
+من جینا ... پارک جینا هستم
_منم کیم تهیونگ
+از آشنایی باهات خوشبختم
_منم همینطور
+فعلا من برم خداحافظ بازم ممنونم
_خداحافظ
رفتم سمت دخترا و کیف و گوشی هامون رو برداشتم و چون مست بودن یکی یکی بوردمشون تو ماشین نشستم پشت فرمون و دخترا رو گذاشتم تو خونه خودشون و خودمم رفتم خونه نمیدونم چرا همش تو راه فکرم پیش اون پسره تهیونگ بود یه حس عجیبی بهم دست داده بود رسیدم خونه رفتم آرایشم رو پاک کردم لباسام رو عوض کردم رفتم گرفتم خوابیدم صبح با آلارم گوشیم از خواب بلند شدم دیدم جیمین زنگ میزنه گوشی رو قط کردم ولی دوباره زنگ زد برداشتم جواب دادم
+الو
&ظهر بخیر تنبل خانوم
+یااا چیکار داری از خواب شیرینم بیدارم کردی
&مگه قرار نیست امروز بیای مهمونی
+مگه ساعت چنده
۳&
از جام پریدم با صدای بلند گفتم
+واقعااااا
&آخ کر شدم بله
+باشه بای من برم آماده بشم
&بای
گوشی رو قط کردم و رفتم دست و صورتم رو شستم و رفتم آشپزخونه چون خیلی گشنه بودم و آجوما اونجا نبود یه بسته رامین برداشتم و آماده کردم و خوردم وقتی کامل سیر شدن رفتم تو اتاقم گوشیم رو باز کردم دیدم منشی جیمین زمان و آدرس مهمونی رو فرستاده از ساعت ۷ شروع میشد و چون از خونه دور بود باید ساعت ۶ و نیم از خونه راه میافتادم یه نگاه به ساعت کردم دیدم ساعت به ۴ یه ربع مونده پس زمان زیادی ندارم اول رفتم حموم و یه دوش گرفتم و اومدم بیرون همونجوری که حوله تنم بود رفتم سر وقت کمدم و دنبال گشتن لباس برای مهمونی بالأخره یه لباس خوشگل پیدا کردم (عکس لباسشو میزارم ) رفتم یه دست لباس راحتی پوشیدم شروع کردم به خشک کردن موهام بعد از اینکه خشک شد موهام رو تقریبا موج دار کردم و لباسم رو پوشیدم دیدم ساعت ۶ هست سریع رفتم و یه آرایش لایت دخترانه ساده کردم چون غلیض دوست نداشتم آرایشم رو خیلی کم و ساده کردم زفتم کفشام رو پوشیدم و یه نگاه تو آینه انداختم همه چی اوکی بود ساعت ۶ و نیم رفتم سوار ماشینم شدم رفتم به آدرسی که منشی فرستاده بود رسیدم ماشینم رو پارک کردم از پله ها بالا رفتم همین که وارد شدم یهو همه نگاها برگشت سمتم زیاد از اینکه جلب توجه کنم خوشم نمیومد
۸۱.۸k
۰۱ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.