فکر کردین تموم شده؟
فکر کردین تموم شده؟
نهههههه:)
ف۱ پارت ۱۹
.
.
یونا به دلیل شنیدن افتادن موتور سرشو برگردوند و با دیدن جسم مرد روی زمین که شبیه جونگ کوک بود لرزی توی بدنش اتفاق افتاد و بدون اینکه متوجه بشه تعادل موتورش رو از دست داد و از موتور افتاد اما این براش مهم نبود مهم شخصی بود که الان روی زمین افتاده بود و خون روی زمین داشت زیاد و زیادتر میشد بدون برداشتن موتورش سمت جونگ کوک حرکت کرد که آرورا جلوش رو گرفت
+تو برو الان خوب نیست که تو رو ببینن به خصوص بابت اون اتفاقی که با جونگ کوک افتاده بهتره که نبینیش من میرم تو برو پیش بقیه
+من نمیتونم اینجا ولت کنم آرورا
آرورا با لبخند دستش رو روی شونه یونا قرار داد
+نیازی نیست نگران من باشی بعد از اینکه برسونمش بیمارستان درجا میام پیش شما بهتره که یه نفر باشیم تا دو نفر و اون یه نفر بهتره که من باشم بهتره که تو شناسایی نشی
یونا که دو دل بود نگاهی به جونگ کوک کرد تصمیم گرفت که سریعتر بره تا ارورا بتونه کوک رو به بیمارستان برسونه
.......
جیمین نگران دستش رو روی میز حرکت میداد و با خودکارش اشکال مختلفی رو روی میز میکشید منتظر زنگی از طرف کوک یا لئو بود اما به نظر هر دو اونها تصمیم گرفته بودن که هیچ خبری به جیمین ندن بعد از چند دقیقه تماسی برای جیمین روی گوشیش افتاد با اسم جونگ کوک با عجله گوشیو جواب داد اما به سرعت شخصی شروع به صحبت کرد
+هی نمیدونم کی هستی اما به نظر میاد آخرین کسی بودی که این پسر باهاش تماس گرفته متاسفانه تصادف کرد و روی زمین افتاد نمیتونستم رهاش کنم آوردمش بیمارستان بهتره یکیتون بیاد ببرتش من فقط خواستم اطلاع بدم
جیمین تا خواست حرفی بزنه..... بدون اون شخص کیه و چرا رابطهای با یونا داره تماس به سرعت قطع شد حدس میزد که یکی از اعضای گروه یونا باشه و این به این معنی بود که لئو رو به راه درستی حرکت داده بود اما الان بهتر بود که بره سراغ کوک
......
یونا بعد از اینکه فاصله کوتاهی که از شهر گرفت موتورش رو گوشهای نگه داشت و تصمیم گرفت پیامی رو برای آرورا بفرسته و آدرس رو براش بفرسته نگران کوک بود نگرانی خودش رو نمیتونست درک کنه چون ۴ سال بود که هیچ کدوم از اعضا رو ندیده بود به جز جی هوپ اما انگار هنوز قلب کوچولوش نگران تک تک اونها بود
.
.
توی زمانی که آرورا داشت میومد پیش یونا یونا تمام زندگیش رو مرور کرد اینکه از کجا به کجا رسید از کجا به دست چه کسایی اومد و کجا مادرش رو کشت کجا پدرش رو کشت به نظر میومد توی این داستان تنها کسایی که باهاش خوب بودن اعضا بودن پس شاید واسه همون انقدر دوسشون داشت اما آیا یونا ادامه زندگی و داستانش دوست داشت که با اونا باشه ؟شاید .........
نهههههه:)
ف۱ پارت ۱۹
.
.
یونا به دلیل شنیدن افتادن موتور سرشو برگردوند و با دیدن جسم مرد روی زمین که شبیه جونگ کوک بود لرزی توی بدنش اتفاق افتاد و بدون اینکه متوجه بشه تعادل موتورش رو از دست داد و از موتور افتاد اما این براش مهم نبود مهم شخصی بود که الان روی زمین افتاده بود و خون روی زمین داشت زیاد و زیادتر میشد بدون برداشتن موتورش سمت جونگ کوک حرکت کرد که آرورا جلوش رو گرفت
+تو برو الان خوب نیست که تو رو ببینن به خصوص بابت اون اتفاقی که با جونگ کوک افتاده بهتره که نبینیش من میرم تو برو پیش بقیه
+من نمیتونم اینجا ولت کنم آرورا
آرورا با لبخند دستش رو روی شونه یونا قرار داد
+نیازی نیست نگران من باشی بعد از اینکه برسونمش بیمارستان درجا میام پیش شما بهتره که یه نفر باشیم تا دو نفر و اون یه نفر بهتره که من باشم بهتره که تو شناسایی نشی
یونا که دو دل بود نگاهی به جونگ کوک کرد تصمیم گرفت که سریعتر بره تا ارورا بتونه کوک رو به بیمارستان برسونه
.......
جیمین نگران دستش رو روی میز حرکت میداد و با خودکارش اشکال مختلفی رو روی میز میکشید منتظر زنگی از طرف کوک یا لئو بود اما به نظر هر دو اونها تصمیم گرفته بودن که هیچ خبری به جیمین ندن بعد از چند دقیقه تماسی برای جیمین روی گوشیش افتاد با اسم جونگ کوک با عجله گوشیو جواب داد اما به سرعت شخصی شروع به صحبت کرد
+هی نمیدونم کی هستی اما به نظر میاد آخرین کسی بودی که این پسر باهاش تماس گرفته متاسفانه تصادف کرد و روی زمین افتاد نمیتونستم رهاش کنم آوردمش بیمارستان بهتره یکیتون بیاد ببرتش من فقط خواستم اطلاع بدم
جیمین تا خواست حرفی بزنه..... بدون اون شخص کیه و چرا رابطهای با یونا داره تماس به سرعت قطع شد حدس میزد که یکی از اعضای گروه یونا باشه و این به این معنی بود که لئو رو به راه درستی حرکت داده بود اما الان بهتر بود که بره سراغ کوک
......
یونا بعد از اینکه فاصله کوتاهی که از شهر گرفت موتورش رو گوشهای نگه داشت و تصمیم گرفت پیامی رو برای آرورا بفرسته و آدرس رو براش بفرسته نگران کوک بود نگرانی خودش رو نمیتونست درک کنه چون ۴ سال بود که هیچ کدوم از اعضا رو ندیده بود به جز جی هوپ اما انگار هنوز قلب کوچولوش نگران تک تک اونها بود
.
.
توی زمانی که آرورا داشت میومد پیش یونا یونا تمام زندگیش رو مرور کرد اینکه از کجا به کجا رسید از کجا به دست چه کسایی اومد و کجا مادرش رو کشت کجا پدرش رو کشت به نظر میومد توی این داستان تنها کسایی که باهاش خوب بودن اعضا بودن پس شاید واسه همون انقدر دوسشون داشت اما آیا یونا ادامه زندگی و داستانش دوست داشت که با اونا باشه ؟شاید .........
۳.۲k
۲۰ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.