فیک طلسم شده قسمت پنجم
جون کوک در زد بابای جسیکا در باز کرد وگفت ممنونم ببخشید توی زحمت افتادی
جون کوک : نه آقا چه زحمتی عینه خواهرمه
وقتی که جون کوک داشت میرفت کلبه
جسیکا از خواب پرید جیغ زد و گریه کرد و گفت میشه پیشم بخوابه
بابای جسیکا گفت باشه پسرم بیا ببرش اتاقش
جون کوک با لبخند چشم آقا
رفتم داخل اتاق جسیکا دید پراز رنگ های بنفش و صورتی عه
جسیکا لباس خواب آبی پوشید به جون کوک گفت اینم تو بپوش
جون کوک: ممنونم کوچولو
جسیکا رفت تو تخت و به جون کوک گفت بیا پیشم دادشیی
جون کوک هم اومد تو تخت
و برای جسیکا اواز خوندش هردوتایی خوابیدن جسیکا محکم بغل کرد جون کوک رو و گفت دوستت دارم دادشی
جون کوک : نه آقا چه زحمتی عینه خواهرمه
وقتی که جون کوک داشت میرفت کلبه
جسیکا از خواب پرید جیغ زد و گریه کرد و گفت میشه پیشم بخوابه
بابای جسیکا گفت باشه پسرم بیا ببرش اتاقش
جون کوک با لبخند چشم آقا
رفتم داخل اتاق جسیکا دید پراز رنگ های بنفش و صورتی عه
جسیکا لباس خواب آبی پوشید به جون کوک گفت اینم تو بپوش
جون کوک: ممنونم کوچولو
جسیکا رفت تو تخت و به جون کوک گفت بیا پیشم دادشیی
جون کوک هم اومد تو تخت
و برای جسیکا اواز خوندش هردوتایی خوابیدن جسیکا محکم بغل کرد جون کوک رو و گفت دوستت دارم دادشی
۹.۹k
۲۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.