red room. p۱۰
هیوک: کوک خودتو خیلی دست بالا نگیر من بخاطر بابام میرم
کوک: خوب کاری میکنی
هیوک میره و لونا همون جا میشینه و کوک یک بطری اب براش از اون بوفه درمیاره و میده بهش
کوک: بگیر
لونا: چرا انقدر مهربون شدی تا دیروز میخواستی منو بک. شی
کوک: این الان مهم نیست ولی سر ساعت ۰۰:۰۰ اروم بلند شو و برو طرف در
لونا: اوکی ولی چرا؟
کوک: این الان مهم نیست
لونا: ایش باشه
کوک رفت و با بقیه صحبت کرد و ویو لونا
بعد یک ربع روی صندلی نشسته بود که دیدم ساعت ۲۳:۵۹ دقیقه شد سریع بلند شدم و خیلی سوسکی رفتم طرف در و کوک اومد طرفم
کوک: این ت. فن. گو بگیر
لونا: چرا؟؟
کوک: زودباش بگیر من باید برم
لونا: با.. باشه
کوک راه افتاد و من همون طور داشتم نگاهش میکردم رفت توی یک اتاق و سر ساعتی که گفته بود اومد بیرون و یقه یکی رو گرفت نمیشناختمش
کوک: هه ایل جونگ بدو فلشو بده
ایل جونگ: فلش کدوم فلش؟(لبخند کج)
کوک: خودتو نزن به خریت
ایل جونگ: مهمونی خوش گذشت خدافظ
کوک: کجا با این عجله(اشاره میکنه به بادیگاردا و درو میبندن)
ایل جونگ: همه این ها نقشه بود؟(خنده عصبی)
کوک: بخاطر همینه به احمق بودنت معروفی که پاشدی اومدی مهمونیه دشمنت
ایل جونگ: و تو هم احمقی که فکر کردی من نمیتونم هیچ کاری کنم(اشاره میکنه به دوتا مردی که کنار میز نوشیدنی ها بودن و اون دو تا تفن. گا.شون رو در آوردن و گرفتن طرف کوک
کوک: راستش تو هم احمقی که فکر کردی ما هیچ امنیتی نداریم
کل بادیگاردا اومدن و تهیونگ به لونا اشاره کرد که تفن. گش. و در بیاره و همه حالت اماده باش داشتن لونا تا الان همین ارزو رو داشت تا بتونه اس. لحه بگیره دستش
درو قفل کردن و جنگ اصلی شروع شد (بجای ایل جونگ میگم جونگ)
جونگ و کوک باهم در گیر شدن کوک جونگ انداخت زمین و زمین نگهش داشت
کوک: فلش کجاست بگو تا دستمو به خ. و. ن نجست الوده نکردم
جونگ: اون از جون من خیلی مهم تره(به یکی از افرادش اشاره میکنه)
کوک: چی به اون گفتی الان؟؟
جونگ: الان میفهمی
کوک: لونا پشت سرت(داد)
لونا سریع ماشه رو کشید و یک ت. ی. ر زد به پای اون مرده که داشت میامد طرفش اون اومد لونا رو بگیره ولی لونا سریع از اونطرف در رفت و وایستاد حالا هزاران درگیری به وجود اومده بود
مرده لونا رو چسبونده بودبه دیوار
لونا: عو. ضی ولم کن
کوک: بدون جونشون اصلا مهم نیست
لونا: زودتر میگفتی
یک دونه رو زد تو سر اون مرده و اون افتاد لونا رفت Fire Stanguisher (همون اتیش خاموش کن) رو اورد و سریع زد توسر اونی که داشت میرفت طرف تهیونگ و لونا با همه درگیر شد یکی سریع یک چا. قو. م برداشت وح. م. له کرد طرف لونا و هردو افتادن زمین بزور لونا رو روی زمین نگه داشت و گرفت کمر لونا و سریع تا جایی که میتونست زخم بزرگی ایجاد کنه کشید و کوک که این رو میبینه
کوک: خوب کاری میکنی
هیوک میره و لونا همون جا میشینه و کوک یک بطری اب براش از اون بوفه درمیاره و میده بهش
کوک: بگیر
لونا: چرا انقدر مهربون شدی تا دیروز میخواستی منو بک. شی
کوک: این الان مهم نیست ولی سر ساعت ۰۰:۰۰ اروم بلند شو و برو طرف در
لونا: اوکی ولی چرا؟
کوک: این الان مهم نیست
لونا: ایش باشه
کوک رفت و با بقیه صحبت کرد و ویو لونا
بعد یک ربع روی صندلی نشسته بود که دیدم ساعت ۲۳:۵۹ دقیقه شد سریع بلند شدم و خیلی سوسکی رفتم طرف در و کوک اومد طرفم
کوک: این ت. فن. گو بگیر
لونا: چرا؟؟
کوک: زودباش بگیر من باید برم
لونا: با.. باشه
کوک راه افتاد و من همون طور داشتم نگاهش میکردم رفت توی یک اتاق و سر ساعتی که گفته بود اومد بیرون و یقه یکی رو گرفت نمیشناختمش
کوک: هه ایل جونگ بدو فلشو بده
ایل جونگ: فلش کدوم فلش؟(لبخند کج)
کوک: خودتو نزن به خریت
ایل جونگ: مهمونی خوش گذشت خدافظ
کوک: کجا با این عجله(اشاره میکنه به بادیگاردا و درو میبندن)
ایل جونگ: همه این ها نقشه بود؟(خنده عصبی)
کوک: بخاطر همینه به احمق بودنت معروفی که پاشدی اومدی مهمونیه دشمنت
ایل جونگ: و تو هم احمقی که فکر کردی من نمیتونم هیچ کاری کنم(اشاره میکنه به دوتا مردی که کنار میز نوشیدنی ها بودن و اون دو تا تفن. گا.شون رو در آوردن و گرفتن طرف کوک
کوک: راستش تو هم احمقی که فکر کردی ما هیچ امنیتی نداریم
کل بادیگاردا اومدن و تهیونگ به لونا اشاره کرد که تفن. گش. و در بیاره و همه حالت اماده باش داشتن لونا تا الان همین ارزو رو داشت تا بتونه اس. لحه بگیره دستش
درو قفل کردن و جنگ اصلی شروع شد (بجای ایل جونگ میگم جونگ)
جونگ و کوک باهم در گیر شدن کوک جونگ انداخت زمین و زمین نگهش داشت
کوک: فلش کجاست بگو تا دستمو به خ. و. ن نجست الوده نکردم
جونگ: اون از جون من خیلی مهم تره(به یکی از افرادش اشاره میکنه)
کوک: چی به اون گفتی الان؟؟
جونگ: الان میفهمی
کوک: لونا پشت سرت(داد)
لونا سریع ماشه رو کشید و یک ت. ی. ر زد به پای اون مرده که داشت میامد طرفش اون اومد لونا رو بگیره ولی لونا سریع از اونطرف در رفت و وایستاد حالا هزاران درگیری به وجود اومده بود
مرده لونا رو چسبونده بودبه دیوار
لونا: عو. ضی ولم کن
کوک: بدون جونشون اصلا مهم نیست
لونا: زودتر میگفتی
یک دونه رو زد تو سر اون مرده و اون افتاد لونا رفت Fire Stanguisher (همون اتیش خاموش کن) رو اورد و سریع زد توسر اونی که داشت میرفت طرف تهیونگ و لونا با همه درگیر شد یکی سریع یک چا. قو. م برداشت وح. م. له کرد طرف لونا و هردو افتادن زمین بزور لونا رو روی زمین نگه داشت و گرفت کمر لونا و سریع تا جایی که میتونست زخم بزرگی ایجاد کنه کشید و کوک که این رو میبینه
۵۰۰
۲۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.