وانشات دوراهی عشق پارت 8
از زبان تهیونگ
پیامی که اومده بود رو باز کردم از طرف ا/ت بود ......گفته بود که خونه جونگ کوکه و حالش خوبه ، آدرس خونه رو هم فرستاده بود ....پام رو روی گاز گذاشتم و راه افتادم ......توی راه همش به ا/ت فکر میکردم که الان داره چیکار میکنه ....پام رو روی ترمز قرار دادم و پشت چراغ قرمز وایسادم ...به ا/ت پیام دادم .....
پیام : ا/ت من یکم دیگه میرسم مراقب خودت باش .
پیام رو ارسال کردم و راه افتادم ......
از زبان جونگ کوک
چرا اینقدر مشکوک میزنه .. یعنی با گوشیش چی کار داشت ... شک ندارم که داره ی کاری میکنه ... وقتی ا/ت رفت دستشویی با عجله به سمت گوشیش رفتم ..قفل بود ولی پیامی اومده بود از بالای صفحه پیام رو دیدم... درست حدس زده بودم اون به تهیونگ پیام داده بود که بیاد و ببرتش ....گوشی رو سر جاش گذاشتم و به سمت اتاقم رفتم .... حاضر شدم و...
از زبان ا/ت
از دستشویی بیرون اومدم دستم رو خشک کردم و نگاهی به گوشیم انداختم ته پیام داده بود ....پس داره میاد از اینکه داشت میومد خوشحال بودم دلم براش تنگ شده بود..... برای بغل کردنش .... برای بوسیدنش ..... برای بوی عطر تندش که میزد ...و برای ...... با صدای جونگ کوک از فکر اومدم بیرون
جونگ کوک : از اینجا میریم برو زود حاضر شو
ا/ت : چی!!! چرا؟ ....من که نمیام
جونگ کوک : رو حرف من حرف نزن ..... توی ماشین منتظرتم
ا/ت : گفتم که من نمیام نمیام نمیاااممم .....چند بار باید بگم
جونگ کوک : با من لج نکن ا/ت عواقب خوبی نداره !!
ا/ت: اصلا مهم نیست من جایی نمیام
ی نگاه عصبانی بهم انداخت و دستم رو محکم گرفت و روبه در خروجی کشید ....
ا/ت: اخخخ ولم کنم
به زور سوار ماشین شدم .......
پیامی که اومده بود رو باز کردم از طرف ا/ت بود ......گفته بود که خونه جونگ کوکه و حالش خوبه ، آدرس خونه رو هم فرستاده بود ....پام رو روی گاز گذاشتم و راه افتادم ......توی راه همش به ا/ت فکر میکردم که الان داره چیکار میکنه ....پام رو روی ترمز قرار دادم و پشت چراغ قرمز وایسادم ...به ا/ت پیام دادم .....
پیام : ا/ت من یکم دیگه میرسم مراقب خودت باش .
پیام رو ارسال کردم و راه افتادم ......
از زبان جونگ کوک
چرا اینقدر مشکوک میزنه .. یعنی با گوشیش چی کار داشت ... شک ندارم که داره ی کاری میکنه ... وقتی ا/ت رفت دستشویی با عجله به سمت گوشیش رفتم ..قفل بود ولی پیامی اومده بود از بالای صفحه پیام رو دیدم... درست حدس زده بودم اون به تهیونگ پیام داده بود که بیاد و ببرتش ....گوشی رو سر جاش گذاشتم و به سمت اتاقم رفتم .... حاضر شدم و...
از زبان ا/ت
از دستشویی بیرون اومدم دستم رو خشک کردم و نگاهی به گوشیم انداختم ته پیام داده بود ....پس داره میاد از اینکه داشت میومد خوشحال بودم دلم براش تنگ شده بود..... برای بغل کردنش .... برای بوسیدنش ..... برای بوی عطر تندش که میزد ...و برای ...... با صدای جونگ کوک از فکر اومدم بیرون
جونگ کوک : از اینجا میریم برو زود حاضر شو
ا/ت : چی!!! چرا؟ ....من که نمیام
جونگ کوک : رو حرف من حرف نزن ..... توی ماشین منتظرتم
ا/ت : گفتم که من نمیام نمیام نمیاااممم .....چند بار باید بگم
جونگ کوک : با من لج نکن ا/ت عواقب خوبی نداره !!
ا/ت: اصلا مهم نیست من جایی نمیام
ی نگاه عصبانی بهم انداخت و دستم رو محکم گرفت و روبه در خروجی کشید ....
ا/ت: اخخخ ولم کنم
به زور سوار ماشین شدم .......
۶۰.۰k
۱۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.