ولیعهد بزرگ کره
پارت ۴
ویو ته
امروز بحث ازدواجم وسط کشیده شد و بهم گفتن باید توی مراسم فردا همسرم رو انتخاب کنم...عصبانی از این موضوع لباسم رو عوض کردم با جومی(اسب ته) از قصر زدم بیرون
ویو ا.ت
به یه برکه رسیدم....برکه ای که مخفیگاهم بود و پشت عمارت جیانگ بعد از جنگل قرار داشت....مادرم اونجا رو خیلی دوست داشت....اما دقیقا همونجا کشته شد!
همیشه میومدم اینجا و اشک میریختم...منو جیمان و مادرم برای گردش اومده بودیم بیرون....اون موقع جیمان ۱۰ سالش بود و من ۸ سالم بود....که مادرمون برای اینکه بره اون طرف برکه و برامون گل بچینه پرت شد توی برکه و بخاطر سردی آب کشته شد....
نشستم کنار اون برکه پاهام رو بغل کردم و اشک میریختم....اگر من بهش نگفته بودم برام گل یاسی که اون طرف رود بود رو بیاره هنوز زنده بود....
صدای پای اسب شنیدم سرم رو چرخوندم و....
ادامه دارد
ویو ته
امروز بحث ازدواجم وسط کشیده شد و بهم گفتن باید توی مراسم فردا همسرم رو انتخاب کنم...عصبانی از این موضوع لباسم رو عوض کردم با جومی(اسب ته) از قصر زدم بیرون
ویو ا.ت
به یه برکه رسیدم....برکه ای که مخفیگاهم بود و پشت عمارت جیانگ بعد از جنگل قرار داشت....مادرم اونجا رو خیلی دوست داشت....اما دقیقا همونجا کشته شد!
همیشه میومدم اینجا و اشک میریختم...منو جیمان و مادرم برای گردش اومده بودیم بیرون....اون موقع جیمان ۱۰ سالش بود و من ۸ سالم بود....که مادرمون برای اینکه بره اون طرف برکه و برامون گل بچینه پرت شد توی برکه و بخاطر سردی آب کشته شد....
نشستم کنار اون برکه پاهام رو بغل کردم و اشک میریختم....اگر من بهش نگفته بودم برام گل یاسی که اون طرف رود بود رو بیاره هنوز زنده بود....
صدای پای اسب شنیدم سرم رو چرخوندم و....
ادامه دارد
۲.۷k
۰۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.