امشب چقدر دلم برای حجت تنگ شده بود خودم هم نمیدانستم....ح
امشب چقدر دلم برای حجت تنگ شده بود خودم هم نمیدانستم....حجت در جانم رخنه کرده...امشب بعد از گوش دادن به مداحیهاش و بی اختیار اشک ریختن متوجه شدم ک چقد در جانم رخنه کرده...حجت داداش دست ما رو هم بگیر عزیزدلم...مداحیش داره آتیش ب جونم میزنه(آقاجون اسبا و نعل تازه آقاجون رفتم تشییع جنازه)آقاجون عدو زخمو نمک زد آقاجون رقیه رو کتک زد....بی خود نیست ک میگویم دل ک گرفته باشد عکس حجت شهید آرام ش میکند....داداش بقول خودت آخرش حاجتمو من میگیرم...آقاجون رباب دل شکسته آقاجون پای گهواره نشسته...آقاجون آخه چرا جسارت لباس شاه و غارت آقاجون حسین و سم اسبا
۱.۲k
۰۱ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.