خانواده
پارت 63
کوک:نصفه شب سه تایی بیدار شدیم گشنمون بود یونگ گریه میکرد*
ا/ت: کوک پایین بیرون هتل درواقع بغل هتل یک سوپری بود میخوای برو یک چیزی بگیر بخوریم تا صبح نگه مون داره
کوک: باشع *
یونگ: گریه شدید*
ا/ت: باشه مامانی بیا بهت شیر بدم به تاج تخت تکیه دادم و بهش شیر دادم*
کوک: الان میام
**
کوک: اومدم ( آروم) چراغ هارو روشن کردم و روی تخت خوراکی ها و نوشیدنی هارو باز کردم ا/ت خواب آلود منم..منم همینطور ولی خیلی گشنمون بود یونگ ولی خوابید ا/ت گذاشتش کنار و شروع کردیم به خوردن*
ا/ت: واایی دستت درد نکنه
کوک: خواهش
***
ا/ت: تخت رو جمع کردم و گرفتیم خوابیدیم*
کوک:نصفه شب سه تایی بیدار شدیم گشنمون بود یونگ گریه میکرد*
ا/ت: کوک پایین بیرون هتل درواقع بغل هتل یک سوپری بود میخوای برو یک چیزی بگیر بخوریم تا صبح نگه مون داره
کوک: باشع *
یونگ: گریه شدید*
ا/ت: باشه مامانی بیا بهت شیر بدم به تاج تخت تکیه دادم و بهش شیر دادم*
کوک: الان میام
**
کوک: اومدم ( آروم) چراغ هارو روشن کردم و روی تخت خوراکی ها و نوشیدنی هارو باز کردم ا/ت خواب آلود منم..منم همینطور ولی خیلی گشنمون بود یونگ ولی خوابید ا/ت گذاشتش کنار و شروع کردیم به خوردن*
ا/ت: واایی دستت درد نکنه
کوک: خواهش
***
ا/ت: تخت رو جمع کردم و گرفتیم خوابیدیم*
۹۱۲
۱۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.