ترس از تنهایی 🤍🖤 •°Part 11°•
لیانا: به نظرم بیا الان غذا رو درست کنیم من کارای نشسترو انجام اینطوری توام به کارات میرسی
نارا: باشه پس بزن بریم
منو نارا شروع کردیم به آشپزی البته من کار زیادی نمیکردم فقط یه سری مواد رو خورد میکردم همونجوری که آشپزی میکردیم با هم حرف میزدیم که اجوما وارد آشپز خونه شد
نارا: سلام اجوما چطوری؟
اجوما: خوبم مرسی
لیانا: وای اجوما دستت درد نکنه نمیدونم چرا وسواس گرفتم حتما خسته شدی بیا بشین برات غذا بریزم نارا کلی غذا پخته
اجوما: دستت درد نکنه خودم میکشم تو بلند نشو
لیانا: اما..
اجوما: اما نداره بشین سر جات امانتی
نارا: افرین اجوما جونم
لیانا: یاااا
اجوما: هیش میخوای بچت جغجغو بشه ساکت باش
لیانا: ای بابا چه گرفتاری شدیما
نارا: خب حالا بغض نکن شوخی کردیم
بالاخره بعد از چهار ساعت غذا ها آماده شد و نارا میخواست بره و بله قرار بود دوباره تنها بشم اجوما که بعد از غذا رفت الانم که نارا داره میره
نارا: خب دیگه من برم یه سر به باشگاه بزنم ببینم شاگردام چه گلی به سرم زدن
لیانا: ببخشید دیگه وقتتو گرفتم از کار و زندگی افتادی
نارا: نه بابا این چه حرفیه همش یدونه خواهر شوهر داری اونم باید هواتو داشته باشه دیگه تازشم تو یدونه نینی میاری تهش دوتا مثل اونیکی نیستی هر ده ماه یه بچه میاره
لیانا: مسخره نکن جاری بزرگمو
نارا: خب راست میگم دیگه یا بارداره یا در تلاش برای باردار شدنه من موندم اون داداش من چطوری انقدر بچه میسازه
لیانا و نارا داشتن با هم میخندیدن که کوک از راه رسید
جونگ کوک: ....
کپی ممنوع ❌
نارا: باشه پس بزن بریم
منو نارا شروع کردیم به آشپزی البته من کار زیادی نمیکردم فقط یه سری مواد رو خورد میکردم همونجوری که آشپزی میکردیم با هم حرف میزدیم که اجوما وارد آشپز خونه شد
نارا: سلام اجوما چطوری؟
اجوما: خوبم مرسی
لیانا: وای اجوما دستت درد نکنه نمیدونم چرا وسواس گرفتم حتما خسته شدی بیا بشین برات غذا بریزم نارا کلی غذا پخته
اجوما: دستت درد نکنه خودم میکشم تو بلند نشو
لیانا: اما..
اجوما: اما نداره بشین سر جات امانتی
نارا: افرین اجوما جونم
لیانا: یاااا
اجوما: هیش میخوای بچت جغجغو بشه ساکت باش
لیانا: ای بابا چه گرفتاری شدیما
نارا: خب حالا بغض نکن شوخی کردیم
بالاخره بعد از چهار ساعت غذا ها آماده شد و نارا میخواست بره و بله قرار بود دوباره تنها بشم اجوما که بعد از غذا رفت الانم که نارا داره میره
نارا: خب دیگه من برم یه سر به باشگاه بزنم ببینم شاگردام چه گلی به سرم زدن
لیانا: ببخشید دیگه وقتتو گرفتم از کار و زندگی افتادی
نارا: نه بابا این چه حرفیه همش یدونه خواهر شوهر داری اونم باید هواتو داشته باشه دیگه تازشم تو یدونه نینی میاری تهش دوتا مثل اونیکی نیستی هر ده ماه یه بچه میاره
لیانا: مسخره نکن جاری بزرگمو
نارا: خب راست میگم دیگه یا بارداره یا در تلاش برای باردار شدنه من موندم اون داداش من چطوری انقدر بچه میسازه
لیانا و نارا داشتن با هم میخندیدن که کوک از راه رسید
جونگ کوک: ....
کپی ممنوع ❌
۳۶.۸k
۲۴ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.