ادامه:
+چرا جوری رفتار میکنی انگار من دوست دخترتم
_شاید چون دلم میخواد باشی!(داد)
+چی داری میگی واسه خودت!
_من دلم میخواد دوست دخترم باشی(کیوتتتتت)
_دلم میخواد وقتی که میترسی بیای بغلم(ای خدا دلم ریش ریش شد)
_دل میخواد تویه خونه باشیم
_دلم میخواد اتفاقای جالب و امتحان کنم
_من دوستت دارم(دادددد)باید اینو بفهمی(آروم)
دهنت باز شده بود و متعجب به چشماش زل زده بودی
سرش و پایین انداخته بود و نفس نفس میزد
نزدیکش شدیو بغلش کردی
ولی بغلت و پس زد و دستاتو چفت بدنت نگه داشت
_من واقعا دلم میخواد فراتر از یه دوست صمیمی باشیم
و نگاهی به لبات کرد و بعدش به چشمات
واقعا...واقعااا.....واقعااا الان بهت اعتراف کرد
چرا که نه کیه که واقعا این درخواست و رد کنه
بعد از یکم سکوت چشماتو بستی
این یعنی رضایت
بعد از چند ثانیه
چیز نرمی بین لبات احساس کردی که چشماتو باز کردی ولی با قیافه ی آروم و خیلی ریلکس کوک مواجه شدی که این بهت آرامش خاصی میداد چشماتو بستیو خودت و بهشسرپردی
ولی...هعی خشن تر میشد به جایی رسیدید که رویه مبل دراز شدی دستت رو رویه سینه ی کوک به نشانه ی بسه گذاشتی و همونجا همه چیز متوقف شد
_نباید شروعش میکردی(حالت دیگه خیلی مستی)
دوباره لباشو رویه لبات گذاشت و خشن طور میبوسید و کم کم به سمت گردنت میرفت مطمئنی که قصد نداشت کاری باهات بکنه
تاحالایم با کسی از این کارا نکرده بودیو هم خجالت میکشیدی و هم بلد نبودی و تصمیم گرفتی ساکت باشی
یکم بعد سرشو اورد بالا و نشست
_خیلی خوشمزه ایی(شیطان طور)
خنده ایی کردیو و موهاشو بهم ریختی
+ولی حتی فکرشم نکن
با این حرفت دوباره قیافه ی کیوت و خنگش برگشت
+میرم لباسامو عوض کن
پرشی زدیو از رویه مبل بلندشدی
_هعی منو تنها نزار
+نمیزارم زود میام
......
بعد از اینکه لباسام و عوض کردم و اومدم پایین با چیزی که مواجه شدم قلبم از اکلیل پر شد
تو خودش جمع شده بود و خوابیده بود
سمتش رفتیو سطحی لباشو بوسیدی که دستش بلندشد و پرتت کرد بغل خودش
+یا
-هیییش اعتراضی نشنوم
و محکم تر بغلت کرد و باهم خوابیدید
The end
_شاید چون دلم میخواد باشی!(داد)
+چی داری میگی واسه خودت!
_من دلم میخواد دوست دخترم باشی(کیوتتتتت)
_دلم میخواد وقتی که میترسی بیای بغلم(ای خدا دلم ریش ریش شد)
_دل میخواد تویه خونه باشیم
_دلم میخواد اتفاقای جالب و امتحان کنم
_من دوستت دارم(دادددد)باید اینو بفهمی(آروم)
دهنت باز شده بود و متعجب به چشماش زل زده بودی
سرش و پایین انداخته بود و نفس نفس میزد
نزدیکش شدیو بغلش کردی
ولی بغلت و پس زد و دستاتو چفت بدنت نگه داشت
_من واقعا دلم میخواد فراتر از یه دوست صمیمی باشیم
و نگاهی به لبات کرد و بعدش به چشمات
واقعا...واقعااا.....واقعااا الان بهت اعتراف کرد
چرا که نه کیه که واقعا این درخواست و رد کنه
بعد از یکم سکوت چشماتو بستی
این یعنی رضایت
بعد از چند ثانیه
چیز نرمی بین لبات احساس کردی که چشماتو باز کردی ولی با قیافه ی آروم و خیلی ریلکس کوک مواجه شدی که این بهت آرامش خاصی میداد چشماتو بستیو خودت و بهشسرپردی
ولی...هعی خشن تر میشد به جایی رسیدید که رویه مبل دراز شدی دستت رو رویه سینه ی کوک به نشانه ی بسه گذاشتی و همونجا همه چیز متوقف شد
_نباید شروعش میکردی(حالت دیگه خیلی مستی)
دوباره لباشو رویه لبات گذاشت و خشن طور میبوسید و کم کم به سمت گردنت میرفت مطمئنی که قصد نداشت کاری باهات بکنه
تاحالایم با کسی از این کارا نکرده بودیو هم خجالت میکشیدی و هم بلد نبودی و تصمیم گرفتی ساکت باشی
یکم بعد سرشو اورد بالا و نشست
_خیلی خوشمزه ایی(شیطان طور)
خنده ایی کردیو و موهاشو بهم ریختی
+ولی حتی فکرشم نکن
با این حرفت دوباره قیافه ی کیوت و خنگش برگشت
+میرم لباسامو عوض کن
پرشی زدیو از رویه مبل بلندشدی
_هعی منو تنها نزار
+نمیزارم زود میام
......
بعد از اینکه لباسام و عوض کردم و اومدم پایین با چیزی که مواجه شدم قلبم از اکلیل پر شد
تو خودش جمع شده بود و خوابیده بود
سمتش رفتیو سطحی لباشو بوسیدی که دستش بلندشد و پرتت کرد بغل خودش
+یا
-هیییش اعتراضی نشنوم
و محکم تر بغلت کرد و باهم خوابیدید
The end
۴۸.۱k
۱۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.