حسودی نکن
پارت ۳ (اخر)
ات: یونجونا منو هلویی میخواییم باهم بریم حموم...
یونجون: اوهوم باشه (ناراحت)
ویو یونجون
ات و هلویی رفتن داخل حموم صدای خنده هاشونو وقتی میشنیدم ناراحت میشدم اخه چرا ات باید با هلویی بره حموم من نباید با خودش ببره اششش
ویو ات
از بعد از صبحانه نمیدونم چرا رفتار یونجون باهام تغییر کرده انگار ناراحت بود حالا بعد باهاش حرف میزنم
فعلا خودم و هلویی رو شستم و باهم بازی کردیمو رفتیم بیرون خودمو و هلویی رو خشک کردم و رفتم پایین دیدم یونجون نیست یعنی کجا رفته
ویو یونجون
واقعا از دست ات ناراحت شدم که بخاطر هلویی بهم بی توجهی کرد بخاطر همین از خونه زدم بیرون رفتم توی پارک نشستم مطمئنم براش مهم نیست که کجام و دارم چیکار میکنم. بزار با هلویی جونش خوش باشه......
(پرش به ساعت ۲ شب)
ویو ات
برای ناهار غذا درست کرده بودم ولی یونجون نیومد با خودم گفتم شاید کاری براش پیش اومده.ولی بشام هم نیومد واقعا نگرانش شدم اخه کجا رفته هرچی هم زنگ میزنم جواب نمیده... از این رفتارش فهمیدم که حسودیش شده واقعا ناراحتم م. من نمیخواستم اینجوری بشه
نیم ساعت گذشت ات نگرانیش بیشتر شده بود میخواست بره دنبال یونجون بگرده که صدای در اومد
ات سریع رفت سمت در دید یونجون اومده سریع رفت سمتش بغلش کرد و اشکش سرازیر شد
ات: یونجوناااا خیلی بدی من از نگرانی مردم کجا رفته بودی (با گریه )
ویو یونجون
دیگه خیلی دیر بود باید میرفتم خونه حتما الان ات با هلویی خوابن اصلا براشون مهم نیست کجام ه... وقتی رفتم خونه دیدم. ات با سرعت اومد بغلم و با گریه بهم گفت که نگرانم. شده
واقعا دلم براش سوخت براید استایل بغلش کردم و رفتم روی کاناپه نشستم و ات رو روی پاهام گذاشتم سرش رو از سینم جدا کردم و بهش گفتم: چاگیا گریه نکن ببخشید که نگرانت کردم... معذرت میخوام
ات: نه یونجونا من باید از تو معذرت خواهی کنم ببخشید واقعا نمیخواستم ناراحتت کنم
یونجون: خودت میدونی که تو فقط برای منی و اگه یروز پیشم نباشم میمیرم (دور از جونش) خودتت میدونی که من یه پسر کوشولوی حسودم که اگه بهش توجه نشه قهر میکنه
ات: اخ من قوربون اون پسر کوشولوم برم بیا بغلم...... یونجوناا اینو تا اخره عمرت یادت باشه که من همیشه برای تو هستم
ویو ادمین
بله ات و یونجون باهم اشتی کردن و تا ابد زندگی خوبی داشتن و ۲ سال بعد این ماجرا صاحب یه پسر کوشولو به اسم هوشی میشن
امیدوارم خوشتون اومده باشه 🩶♥🩶♥🩶♥🩶♥🩶♥🩶
ات: یونجونا منو هلویی میخواییم باهم بریم حموم...
یونجون: اوهوم باشه (ناراحت)
ویو یونجون
ات و هلویی رفتن داخل حموم صدای خنده هاشونو وقتی میشنیدم ناراحت میشدم اخه چرا ات باید با هلویی بره حموم من نباید با خودش ببره اششش
ویو ات
از بعد از صبحانه نمیدونم چرا رفتار یونجون باهام تغییر کرده انگار ناراحت بود حالا بعد باهاش حرف میزنم
فعلا خودم و هلویی رو شستم و باهم بازی کردیمو رفتیم بیرون خودمو و هلویی رو خشک کردم و رفتم پایین دیدم یونجون نیست یعنی کجا رفته
ویو یونجون
واقعا از دست ات ناراحت شدم که بخاطر هلویی بهم بی توجهی کرد بخاطر همین از خونه زدم بیرون رفتم توی پارک نشستم مطمئنم براش مهم نیست که کجام و دارم چیکار میکنم. بزار با هلویی جونش خوش باشه......
(پرش به ساعت ۲ شب)
ویو ات
برای ناهار غذا درست کرده بودم ولی یونجون نیومد با خودم گفتم شاید کاری براش پیش اومده.ولی بشام هم نیومد واقعا نگرانش شدم اخه کجا رفته هرچی هم زنگ میزنم جواب نمیده... از این رفتارش فهمیدم که حسودیش شده واقعا ناراحتم م. من نمیخواستم اینجوری بشه
نیم ساعت گذشت ات نگرانیش بیشتر شده بود میخواست بره دنبال یونجون بگرده که صدای در اومد
ات سریع رفت سمت در دید یونجون اومده سریع رفت سمتش بغلش کرد و اشکش سرازیر شد
ات: یونجوناااا خیلی بدی من از نگرانی مردم کجا رفته بودی (با گریه )
ویو یونجون
دیگه خیلی دیر بود باید میرفتم خونه حتما الان ات با هلویی خوابن اصلا براشون مهم نیست کجام ه... وقتی رفتم خونه دیدم. ات با سرعت اومد بغلم و با گریه بهم گفت که نگرانم. شده
واقعا دلم براش سوخت براید استایل بغلش کردم و رفتم روی کاناپه نشستم و ات رو روی پاهام گذاشتم سرش رو از سینم جدا کردم و بهش گفتم: چاگیا گریه نکن ببخشید که نگرانت کردم... معذرت میخوام
ات: نه یونجونا من باید از تو معذرت خواهی کنم ببخشید واقعا نمیخواستم ناراحتت کنم
یونجون: خودت میدونی که تو فقط برای منی و اگه یروز پیشم نباشم میمیرم (دور از جونش) خودتت میدونی که من یه پسر کوشولوی حسودم که اگه بهش توجه نشه قهر میکنه
ات: اخ من قوربون اون پسر کوشولوم برم بیا بغلم...... یونجوناا اینو تا اخره عمرت یادت باشه که من همیشه برای تو هستم
ویو ادمین
بله ات و یونجون باهم اشتی کردن و تا ابد زندگی خوبی داشتن و ۲ سال بعد این ماجرا صاحب یه پسر کوشولو به اسم هوشی میشن
امیدوارم خوشتون اومده باشه 🩶♥🩶♥🩶♥🩶♥🩶♥🩶
۸.۶k
۱۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.