رمان:بازی عشق
سرعتمو بیشتر کردم هیچ کس نمی خواست بره کمکش کنه رفتم کنارشو یه دستمو گذاشتم زیر گردنش با اون یه دستم پاهاشو گرفتمو بغلش کردم راه افتادم سمت ماشینم درو با هزار بد بختی وا کردم آکاری یو گذاشتم رو صندلی کناری خودمم نشستم سر جام و حرکت کردم .
چند مین بعد
رسیدیم به در عمارت آکاری یو بغل کردمو رفتم جلوی درو پامو زدم به در آخه دستم گیر بود یکی از ندیمه ها درو باز کرد .
ندیمه :ا...ارباب این دیگه کیه؟
جونگ سو:به تو ربطی نداره برو اونور من اینو میبرم تو اون اتاق وسایل لازم رو بردار و برو درمونش کن
ندیمه :ب..باشه
از پله ها رفتم بالا در اتاقو با پا باز کردم آکاری یو گذاشتم رو تخت یون جو هم اومدو وسایل درمانم دستش بود .منم رفتم بیرون از اتاق تا کارا رو انجام بده.
ویو آکاری
بیدار شدمو دیدم همه جام زخمیه و یکی داره دستامو پانسمان میکنه (راستی یون جو اسم ندیمه هست )
یون جو: بیدار شدی. حالت خوبه ؟
چند مین بعد
رسیدیم به در عمارت آکاری یو بغل کردمو رفتم جلوی درو پامو زدم به در آخه دستم گیر بود یکی از ندیمه ها درو باز کرد .
ندیمه :ا...ارباب این دیگه کیه؟
جونگ سو:به تو ربطی نداره برو اونور من اینو میبرم تو اون اتاق وسایل لازم رو بردار و برو درمونش کن
ندیمه :ب..باشه
از پله ها رفتم بالا در اتاقو با پا باز کردم آکاری یو گذاشتم رو تخت یون جو هم اومدو وسایل درمانم دستش بود .منم رفتم بیرون از اتاق تا کارا رو انجام بده.
ویو آکاری
بیدار شدمو دیدم همه جام زخمیه و یکی داره دستامو پانسمان میکنه (راستی یون جو اسم ندیمه هست )
یون جو: بیدار شدی. حالت خوبه ؟
۴.۴k
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.