پارت ۳۹
خبکوک ویو:
وقتی ا.ت اون تیشرت لانگه رو پوشید خیلی قیافش کیوت شده بود . یهو ا.ت آمد جلو گفت :کوکی گشنمه( زهر مار و کوکی)
کوک: منم😐
ا.ت: خب چیکار کنیم ؟ بریم رستوران هتل؟ یا بریم یه رستوران توی شهر؟
کوک: برای من فرق ندارد . میخوای از بچه ها بپرسیم؟
ا.ت: باشه الان بهشون میگم .
ا.ت ویو:
رفتم سمت در اتاق . رفتم بیرون سمت اتاق لیا و تهیونگ . در اتاق رو زدم که لیا آمد بیرون . بعد رفتم در خونه ....نه ببخشید خونه نیس اتاقه ....اره در اتاقهای بقیه رو هم زدم که همه آمدن بیرون . کوک هم آمد جلوی در اتاق خودمون وایساد .
به همه در مورد شام گفتم . بعد از کلی بحث کردن به هیچ نتیجه ای نرسیدیم .
که یهو تهیونگ گفت : اهااااا
دوزتان . نه ام چیزه ... دوستان من الان بیادم آمد من قبلاً مامانم اینا حدود سه سال اینجا زندگی میکردم چون. من اون موقع ۱۸ سالم بود . یه رستوران خیلی شیک تو خیابون .......(خودتون یه اسمی تصور کنین) بود. خیلی هم گرون و شیک و باحال بود . و فقط آدم های معروف و پولدار میومدن اونجا . خب البته ما هم که خیلی راحت میتونیم بریم چون اگر یک میلیون ویون هم بشه مشکلی نیس چون در آمد یک هفتمونه. ولی خیلی رستوران خوبیه. اگر میخواین برمی اونجا.
ا.ت: امممم اوکیه
کوک: حالا که هیونک اینطوری میگه باشه . فقط هیونک شیرموز داره؟
ته: اره کوکی داره
جیمین: باز لاس زدن اینا شروع شد .
جین: زشته حیا کنین الان دوست دختر دارینااااا
شوگا : نشسته ام به تهکوک نگاه میکنم .
هوپی اههههه میکشد . نه.....ام ......چیزه...... اره دیگه ....درست گفتم 😅
کوک: آخه ما کی لاس زدیم پرسیدم شیرموز داره اونم جواب داد .
شوگا: خیلی خب باشه اصلا من و هوپی لاس زدیم خوب شد؟
جیمین: خب راستش شما رو تا هم که با هم لا......
( شوگا پرید وسط حرفش)
شوگا: با هم چی ؟ هااا؟ بگو چی؟
جیمین: لاس ......( کوک پرید وسط حرفش )
کوک: بس می کنید ؟ برید آماده بشین . یاعت۸ هستاااا.تا خانوما هم آماده بشن یه قرن طول میکشه . بدویین دیگه .
دخترا: عههههههه
نامجون: مگه دروغ میگه؟
جنی: خب نه راستش....
ا.ت: میرین یا ببرمتون
همه: رفتیم
وقتی ا.ت اون تیشرت لانگه رو پوشید خیلی قیافش کیوت شده بود . یهو ا.ت آمد جلو گفت :کوکی گشنمه( زهر مار و کوکی)
کوک: منم😐
ا.ت: خب چیکار کنیم ؟ بریم رستوران هتل؟ یا بریم یه رستوران توی شهر؟
کوک: برای من فرق ندارد . میخوای از بچه ها بپرسیم؟
ا.ت: باشه الان بهشون میگم .
ا.ت ویو:
رفتم سمت در اتاق . رفتم بیرون سمت اتاق لیا و تهیونگ . در اتاق رو زدم که لیا آمد بیرون . بعد رفتم در خونه ....نه ببخشید خونه نیس اتاقه ....اره در اتاقهای بقیه رو هم زدم که همه آمدن بیرون . کوک هم آمد جلوی در اتاق خودمون وایساد .
به همه در مورد شام گفتم . بعد از کلی بحث کردن به هیچ نتیجه ای نرسیدیم .
که یهو تهیونگ گفت : اهااااا
دوزتان . نه ام چیزه ... دوستان من الان بیادم آمد من قبلاً مامانم اینا حدود سه سال اینجا زندگی میکردم چون. من اون موقع ۱۸ سالم بود . یه رستوران خیلی شیک تو خیابون .......(خودتون یه اسمی تصور کنین) بود. خیلی هم گرون و شیک و باحال بود . و فقط آدم های معروف و پولدار میومدن اونجا . خب البته ما هم که خیلی راحت میتونیم بریم چون اگر یک میلیون ویون هم بشه مشکلی نیس چون در آمد یک هفتمونه. ولی خیلی رستوران خوبیه. اگر میخواین برمی اونجا.
ا.ت: امممم اوکیه
کوک: حالا که هیونک اینطوری میگه باشه . فقط هیونک شیرموز داره؟
ته: اره کوکی داره
جیمین: باز لاس زدن اینا شروع شد .
جین: زشته حیا کنین الان دوست دختر دارینااااا
شوگا : نشسته ام به تهکوک نگاه میکنم .
هوپی اههههه میکشد . نه.....ام ......چیزه...... اره دیگه ....درست گفتم 😅
کوک: آخه ما کی لاس زدیم پرسیدم شیرموز داره اونم جواب داد .
شوگا: خیلی خب باشه اصلا من و هوپی لاس زدیم خوب شد؟
جیمین: خب راستش شما رو تا هم که با هم لا......
( شوگا پرید وسط حرفش)
شوگا: با هم چی ؟ هااا؟ بگو چی؟
جیمین: لاس ......( کوک پرید وسط حرفش )
کوک: بس می کنید ؟ برید آماده بشین . یاعت۸ هستاااا.تا خانوما هم آماده بشن یه قرن طول میکشه . بدویین دیگه .
دخترا: عههههههه
نامجون: مگه دروغ میگه؟
جنی: خب نه راستش....
ا.ت: میرین یا ببرمتون
همه: رفتیم
۴.۶k
۲۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.