آشپزی با طعم عشق (Cooking with the taste of love )
آشپزی با طعم عشق (Cooking with the taste of love )
part ¹
ویو ا/ت:
سلام من ا/ت هستم و ۲۳ سالمه
من توی یه خونواده ی تقریبا فقیر بدنیا اومدم و مادرم رو دو سال پیش از دست دادم.... و الان با برادر و پدرم توی خیابون اینسادونگ سئول زندگی میکنم
پدر یه مغازه ی نودل فروشی توی حومه ی شهر داره و برادرم ک از من کوچیک تره داره درس میخونه البته یکم پسر کله شقیه ولی خب دیگ چیکار کنم سوگولی بابامه
خیلی وقته دارم دنبال کار میگردم
راستش بعضی وقت ها کنار پدرم نودل و دوکبوکی میپزم و بهش کمک میکنم
و کلا به آشپزی علاقه خاصی دارم
درست مثل..... ما.. مانم
هنوز عکسی ک باهم گرفته بودیم رو توی کیف پولم نگه داشتم
و هروقت دلتنگش میشم به اون عکس نگاه میکنم....
(شروع روز جدید در خیابان اینسادونگ برای باز کردن مغازه ساچول نودل )
ویو ا/ت:
شب دیر موقع خوابیدم... چون تا دیر موقع برای کمک کردن به پدرم بیدار مونده بودم
امروز روزیه ک من باید بدون پدرم رستوران رو بچرخونم اما قبلش باید از فروشگاه شهر اینچئون خرید کنم و به درست کردن مخلفات نودل بپردازم
پس اروم از روی تختم بیدار شدم و به سمت دستشویی رفتم و کارای لازم رو انجام دادم
بعد از مدتی اومدم بیرون و تختم رو مرتب کردم و لباس منلسبی پوشیدم و سپس از خونه زدم بیرون
امروز یه تیپ اولد مانی و نوشگل زده بودم
خیلی قشنگ بود
هدیه ای بود ک مامانم برای تولدم گرفته بود
امروز سالگرد فوتش بود پس باید چیزایی ک دوستشون داره رو انجام میدادم
سوار تاکسی شدم و بعد از ۴۵ دیقه به اینچئون رسیدم.........
part ¹
ویو ا/ت:
سلام من ا/ت هستم و ۲۳ سالمه
من توی یه خونواده ی تقریبا فقیر بدنیا اومدم و مادرم رو دو سال پیش از دست دادم.... و الان با برادر و پدرم توی خیابون اینسادونگ سئول زندگی میکنم
پدر یه مغازه ی نودل فروشی توی حومه ی شهر داره و برادرم ک از من کوچیک تره داره درس میخونه البته یکم پسر کله شقیه ولی خب دیگ چیکار کنم سوگولی بابامه
خیلی وقته دارم دنبال کار میگردم
راستش بعضی وقت ها کنار پدرم نودل و دوکبوکی میپزم و بهش کمک میکنم
و کلا به آشپزی علاقه خاصی دارم
درست مثل..... ما.. مانم
هنوز عکسی ک باهم گرفته بودیم رو توی کیف پولم نگه داشتم
و هروقت دلتنگش میشم به اون عکس نگاه میکنم....
(شروع روز جدید در خیابان اینسادونگ برای باز کردن مغازه ساچول نودل )
ویو ا/ت:
شب دیر موقع خوابیدم... چون تا دیر موقع برای کمک کردن به پدرم بیدار مونده بودم
امروز روزیه ک من باید بدون پدرم رستوران رو بچرخونم اما قبلش باید از فروشگاه شهر اینچئون خرید کنم و به درست کردن مخلفات نودل بپردازم
پس اروم از روی تختم بیدار شدم و به سمت دستشویی رفتم و کارای لازم رو انجام دادم
بعد از مدتی اومدم بیرون و تختم رو مرتب کردم و لباس منلسبی پوشیدم و سپس از خونه زدم بیرون
امروز یه تیپ اولد مانی و نوشگل زده بودم
خیلی قشنگ بود
هدیه ای بود ک مامانم برای تولدم گرفته بود
امروز سالگرد فوتش بود پس باید چیزایی ک دوستشون داره رو انجام میدادم
سوار تاکسی شدم و بعد از ۴۵ دیقه به اینچئون رسیدم.........
۷.۶k
۱۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.