فیک قرار تصادفی من با عشق زندگیم
«پارت:۷»
رسیدم به خونه تسا و زنگ درو زدم ، درو باز کردو رفتم بالا.
اومد جلوی در و با عصبانیت بهم نگاه کرد و
تسا: کجایی دختر؟ میدونی چقدر نگرانت شدم؟ چرا گوشیتو جواب نمیدی؟؟؟😡
سوآه: ببخشید ، تسا عشقم پنچر شده بودم گوشیم شارژ نداشت ببخشید.
تسا: باشه برو لباستو عوض کن بیا شام بخوریم.
رفتم یه لباس باز نیم تنه پوشیدم و با تسا شام خوردیم.
بعد شام کارامونو کردیم و وقت خوش گذرونی شد.
یکمی رقصیدیم و خندیدیم و پاپ کورن درست کردیم و فیلم دیدیم و خوردیم.
بعد چند ساعت تسا با لیوانو مشروب اومد پیشم .
اولش نمیخواستم بخورم ولی وسوسه شدم و خوردم .
خیلی مست بودیم و افتادیم خوابیدیم...
صبح با صدای زنگ ساعت گوشی بلند شدم و خیلی منگ بودم.
تسا رو بیدار کردم و آماده شدیم بریم شرکت.
رفتیم شرکتو تسا رفت طبقه خودش و منم رفتم طبقه بالا.
از در که رفتم تو همه متوجه منگ بودنم شدن.
رفتم پشت میز نشستم و تهیونگ از تو اتاق بهم نگاه میکرد و ریز ریز میخندید میخواستم برگه و پوشه ها رو مرتب کنم که یکی یکی از دستم میوفتادن زمین.
تهیونگ دیگه نتونست جلو خودشو بگیره و زد زیر خنده.
منم تو عالم گیجی ...
سوآه: هوووووی ! با توام ....به چی میخندی؟
از پشت میز بلند شد و اومد طرفم.
تهیونگ: برو خونه استراحت کن،امروز بهت مرخصی میدم.
سوآه: لازم نکرده.
از میز فاصله گرفتم و برگه هارو از روی زمین برداشتم و اومدم بشینم رو صندلی که صندلیم رفت عقب و افتادم زمین.
تهیونگ کبود شد از خنده.
تو همون حالت متوجه شدم چند نفر دارن میخندن.
دیدم همکارام دارن بهم نگاه میکنن و میخندن.
عصبی شدم و از روی زمین بلند شدم هنوز خیلی مونده بود که شرکت تعطیل بشه اما من از شدت عصبانیت کیفم و برداشتم و یه نگاه معنی دار به همه کردم که همه ساکت شدن .
یدونه سیلی زدم تو صورت رئیس که همه تعجب کردن.
سوآه: خیلی عوضی هستی جناب کیم.
و بعد رفتم بیرون.
رفتم تو آسانسور و از شرکت اومدم بیرون.
(ببخشید دیر شد حالم خوب نبود ممنون بابت نظرتون 💜💕)
رسیدم به خونه تسا و زنگ درو زدم ، درو باز کردو رفتم بالا.
اومد جلوی در و با عصبانیت بهم نگاه کرد و
تسا: کجایی دختر؟ میدونی چقدر نگرانت شدم؟ چرا گوشیتو جواب نمیدی؟؟؟😡
سوآه: ببخشید ، تسا عشقم پنچر شده بودم گوشیم شارژ نداشت ببخشید.
تسا: باشه برو لباستو عوض کن بیا شام بخوریم.
رفتم یه لباس باز نیم تنه پوشیدم و با تسا شام خوردیم.
بعد شام کارامونو کردیم و وقت خوش گذرونی شد.
یکمی رقصیدیم و خندیدیم و پاپ کورن درست کردیم و فیلم دیدیم و خوردیم.
بعد چند ساعت تسا با لیوانو مشروب اومد پیشم .
اولش نمیخواستم بخورم ولی وسوسه شدم و خوردم .
خیلی مست بودیم و افتادیم خوابیدیم...
صبح با صدای زنگ ساعت گوشی بلند شدم و خیلی منگ بودم.
تسا رو بیدار کردم و آماده شدیم بریم شرکت.
رفتیم شرکتو تسا رفت طبقه خودش و منم رفتم طبقه بالا.
از در که رفتم تو همه متوجه منگ بودنم شدن.
رفتم پشت میز نشستم و تهیونگ از تو اتاق بهم نگاه میکرد و ریز ریز میخندید میخواستم برگه و پوشه ها رو مرتب کنم که یکی یکی از دستم میوفتادن زمین.
تهیونگ دیگه نتونست جلو خودشو بگیره و زد زیر خنده.
منم تو عالم گیجی ...
سوآه: هوووووی ! با توام ....به چی میخندی؟
از پشت میز بلند شد و اومد طرفم.
تهیونگ: برو خونه استراحت کن،امروز بهت مرخصی میدم.
سوآه: لازم نکرده.
از میز فاصله گرفتم و برگه هارو از روی زمین برداشتم و اومدم بشینم رو صندلی که صندلیم رفت عقب و افتادم زمین.
تهیونگ کبود شد از خنده.
تو همون حالت متوجه شدم چند نفر دارن میخندن.
دیدم همکارام دارن بهم نگاه میکنن و میخندن.
عصبی شدم و از روی زمین بلند شدم هنوز خیلی مونده بود که شرکت تعطیل بشه اما من از شدت عصبانیت کیفم و برداشتم و یه نگاه معنی دار به همه کردم که همه ساکت شدن .
یدونه سیلی زدم تو صورت رئیس که همه تعجب کردن.
سوآه: خیلی عوضی هستی جناب کیم.
و بعد رفتم بیرون.
رفتم تو آسانسور و از شرکت اومدم بیرون.
(ببخشید دیر شد حالم خوب نبود ممنون بابت نظرتون 💜💕)
۹.۴k
۰۹ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.