پارت ۱۶
پارت ۱۶
ات ویو:تهیونگ رفت تو اتاق یوجین منم پشت در وایستادم تا ببینم چیکار میکنه دیدم یوجین و نوازش کردو بوسیدش واقعا از خودم متنفرم ک باعث این جدایی ها شدم داشتم با خودم حرف میزدم ک تهیونگ اومد
تهیونگ:خب من دیگه برم
ادمین:تهیونگ ات و بغل میکنه و میره
تهیونگ ویو:رفتم خونه سانا بیدار بود
تهیونگ:سانا سانا(داد)
سانا:بله یکم آروم بچه خوابه
تهیونگ:اینا چیه ها(داد)
سانا:.......
تهیونگ:جواب منو بده (داد)
سانا:تهیونگ من تو رو از بچگی دوست داشتم برا اینکه از ات جدا بشی و با من ازدواج کنی این کارا رو کردم
تهیونگ:توی عوضی یکاری کردی ک خانوادم از هم به پاشه همین فردا برمیگردیم کره
سانا:کار خیلی خوبی کردم
ادمین:ک یهو تهیونگ به سانا چک میزنه
تهیونگ:مواظب حرف زدنت باش
تهیونگ ویو:به ات پیام دادم و گفتم ما فردا برمیگردیم کره و ۲ روز دیگه با یونا برمیگردیم فرانسه و بعد قضیه رو به بچه ها میگیم و بعد باهم برمیگردیم کره و ات هم اوکی داد
صبح:
تهیونگ ویو امروز ساعت ۱۰ صبح پرواز داشتیم و رفتیم فرودگاه
ات ویو:از خواب پاشدم و یوجین و بیدار کردم و صبحانه خوردیم
یوجین:مامان دایی کجاست
ات:دیشب مجبور شد ب خاطر کارش بره آمریکا
یوجین:کی برمیگرده
ات:نمیدونم
شب:
تهیونگ ویو:رسیدیم کره سریع زنگ زدم ب مامان و بابام تا بیان خونمون و یونا رو خوابوندم ک صدای زنگ در اومد
تهیونگ:من در و باز میکنم
نکته:مامان تهیونگ و با م.تهیونگ و بابای تهیونگ هم با ب.تهیونگ نشون میدم
ات ویو:تهیونگ رفت تو اتاق یوجین منم پشت در وایستادم تا ببینم چیکار میکنه دیدم یوجین و نوازش کردو بوسیدش واقعا از خودم متنفرم ک باعث این جدایی ها شدم داشتم با خودم حرف میزدم ک تهیونگ اومد
تهیونگ:خب من دیگه برم
ادمین:تهیونگ ات و بغل میکنه و میره
تهیونگ ویو:رفتم خونه سانا بیدار بود
تهیونگ:سانا سانا(داد)
سانا:بله یکم آروم بچه خوابه
تهیونگ:اینا چیه ها(داد)
سانا:.......
تهیونگ:جواب منو بده (داد)
سانا:تهیونگ من تو رو از بچگی دوست داشتم برا اینکه از ات جدا بشی و با من ازدواج کنی این کارا رو کردم
تهیونگ:توی عوضی یکاری کردی ک خانوادم از هم به پاشه همین فردا برمیگردیم کره
سانا:کار خیلی خوبی کردم
ادمین:ک یهو تهیونگ به سانا چک میزنه
تهیونگ:مواظب حرف زدنت باش
تهیونگ ویو:به ات پیام دادم و گفتم ما فردا برمیگردیم کره و ۲ روز دیگه با یونا برمیگردیم فرانسه و بعد قضیه رو به بچه ها میگیم و بعد باهم برمیگردیم کره و ات هم اوکی داد
صبح:
تهیونگ ویو امروز ساعت ۱۰ صبح پرواز داشتیم و رفتیم فرودگاه
ات ویو:از خواب پاشدم و یوجین و بیدار کردم و صبحانه خوردیم
یوجین:مامان دایی کجاست
ات:دیشب مجبور شد ب خاطر کارش بره آمریکا
یوجین:کی برمیگرده
ات:نمیدونم
شب:
تهیونگ ویو:رسیدیم کره سریع زنگ زدم ب مامان و بابام تا بیان خونمون و یونا رو خوابوندم ک صدای زنگ در اومد
تهیونگ:من در و باز میکنم
نکته:مامان تهیونگ و با م.تهیونگ و بابای تهیونگ هم با ب.تهیونگ نشون میدم
۸.۵k
۰۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.