سناریو
درخواستی
وقتی عضو هشتمی جیمین لبتو میبوسه(کوک برادرته و تهیونگ شوهرت)(جیمین مست بوده و حرکاتش دست خودش نبوده)
ا/ت:جیمین وایسا یه دقیقه بشین جونگکوک..تهیونگ بیاین من نمیتونم نگهش دارم بشین
تهیونگ:اومدیم
به محض اینکه جونگکوک و تهیونگ اومدن وقتی حواست نبود جیمین بوسیدت و تو فقط همینجوری بهش زل زده بودی و تهیونگ و کوکی هم خشکشون زده بود
ویو جونگکوک
اومدم که جیمینو بگیرم که یهو ا/تو رو بوسید مطمئنم که الان تهیونگ خیلی عصبانیه پس خودم سریع رفتم جلو تا جیمینو بگیرم تا دعوا نشه
ویو تهیونگ:نمیدونم چیشد تا رسیدم دیدم جیمین زنمو بوسید نمیدونستم چیکا کنم فقط خیلی عصبانی بودم و جلوی خودمو میگرفتم تا کاری نکنم که جونگکوک رفت و جیمینو از ا/ت جدا کرد منم با عصبانیت رفتم و دست ا/ت رو گرفتم و از خونه زدم بیرون
ویوا/ت
تهیونگ همینجوری دستمو گرفته بود و دنبال خودش میکشوند تا رسیدیم تو یه کوچه ی خلوت(هوا تاریک بوده)تهیونگ خیلی عصبانی بود و خواستم چیزی بگم که یهو بغلم کرد
تهیونگ:من واقعا ترسیدم که از دستت بدم اون لحظه نمیدونستم چیشد و خیلی عصبانی بودم ولی این تقصیر تو نیست تو این کارو نکردی فقط دوست دارم مال خودم باشی
ا/ت:متاسفم اگه ناراحتت کردم میدونم من جیمینو مثه داداشم میدونم و خب امیدوارم چیزی یادش نیاد از امشب
ویو جیمین
از خواب بیدارم شدم تو خونه ی خودم بودم سرم خیلی درد میکرد یه قرص خوردم و بهتر شد میخواستم برم پیش تهیونگ که یهو یه چیزی راجب دیشب یادم اومدم حییییححح من چه غلطی کردم وای من به ا/ت گفته بودم تو مثه خواهرمی وای چیکا کنم بهتره برم جراحی پلاستیک کنم هیشکی منو نشناسه آها یا وانمود کنم که هیچی یادم نمیاد وای این چه کاری بود که کردم پایان😐🤣😒
میدونم بد شد اولین باره دارم اینجوری مینویسم شما به بزرگی خودتون ببخشین
چه طولانییی شده
وقتی عضو هشتمی جیمین لبتو میبوسه(کوک برادرته و تهیونگ شوهرت)(جیمین مست بوده و حرکاتش دست خودش نبوده)
ا/ت:جیمین وایسا یه دقیقه بشین جونگکوک..تهیونگ بیاین من نمیتونم نگهش دارم بشین
تهیونگ:اومدیم
به محض اینکه جونگکوک و تهیونگ اومدن وقتی حواست نبود جیمین بوسیدت و تو فقط همینجوری بهش زل زده بودی و تهیونگ و کوکی هم خشکشون زده بود
ویو جونگکوک
اومدم که جیمینو بگیرم که یهو ا/تو رو بوسید مطمئنم که الان تهیونگ خیلی عصبانیه پس خودم سریع رفتم جلو تا جیمینو بگیرم تا دعوا نشه
ویو تهیونگ:نمیدونم چیشد تا رسیدم دیدم جیمین زنمو بوسید نمیدونستم چیکا کنم فقط خیلی عصبانی بودم و جلوی خودمو میگرفتم تا کاری نکنم که جونگکوک رفت و جیمینو از ا/ت جدا کرد منم با عصبانیت رفتم و دست ا/ت رو گرفتم و از خونه زدم بیرون
ویوا/ت
تهیونگ همینجوری دستمو گرفته بود و دنبال خودش میکشوند تا رسیدیم تو یه کوچه ی خلوت(هوا تاریک بوده)تهیونگ خیلی عصبانی بود و خواستم چیزی بگم که یهو بغلم کرد
تهیونگ:من واقعا ترسیدم که از دستت بدم اون لحظه نمیدونستم چیشد و خیلی عصبانی بودم ولی این تقصیر تو نیست تو این کارو نکردی فقط دوست دارم مال خودم باشی
ا/ت:متاسفم اگه ناراحتت کردم میدونم من جیمینو مثه داداشم میدونم و خب امیدوارم چیزی یادش نیاد از امشب
ویو جیمین
از خواب بیدارم شدم تو خونه ی خودم بودم سرم خیلی درد میکرد یه قرص خوردم و بهتر شد میخواستم برم پیش تهیونگ که یهو یه چیزی راجب دیشب یادم اومدم حییییححح من چه غلطی کردم وای من به ا/ت گفته بودم تو مثه خواهرمی وای چیکا کنم بهتره برم جراحی پلاستیک کنم هیشکی منو نشناسه آها یا وانمود کنم که هیچی یادم نمیاد وای این چه کاری بود که کردم پایان😐🤣😒
میدونم بد شد اولین باره دارم اینجوری مینویسم شما به بزرگی خودتون ببخشین
چه طولانییی شده
۴.۲k
۲۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.