پارت ششم عشق کوچولو
یونگی:چرا نمیفهمی عاشقتم (عربده)
ات: درحال گریه کردن
یونگی: ب.ببخشید سرت داد زدم (بغلش میکنه و سر ات رو میبوسه)
ویو ات
نمیدونم چرا وقتی گف عاشقتم یه حسی بهش پیدا کردم
وقتی هم بغلم کرد یه آرامش خواسی بهم داد و احساس امنیت میکردم
ات:دو...دوس.ت دا...رم(خجالت کشیده مث چی)
یونگی: لنتی میدونی چقد دلم میخواست این کلمه رو از زبونت بشنوم زود ( اروم)
بغلش کردن بردمش حمام زیر دلشو براش ماساژ دادم که
دیدم خوابش برده بردمش با حوله یجوری که بیدار نشه خشکش کردم و یکی از تیشرت های خودمو تنش کردم
که پیش خودم گفتم چقد کوچولوعه (ات قدش ۱۴۹ هس یونگی هم همون ۱۷۴)
گرفتمش بغلم و خوابیدم .
ویو ات
صبح بیدار شدم دیدم تو بغل یونگی هستم داشتم نگاه صورت کیوتش میکردم که گف
یونگی: خوشکل ندیدی( با خنده)
ات لبای یونگی رو بوسید و گف
ات: خوشکل دیدم جذاب ندیده بودم که دیدم 😉
ات: درحال گریه کردن
یونگی: ب.ببخشید سرت داد زدم (بغلش میکنه و سر ات رو میبوسه)
ویو ات
نمیدونم چرا وقتی گف عاشقتم یه حسی بهش پیدا کردم
وقتی هم بغلم کرد یه آرامش خواسی بهم داد و احساس امنیت میکردم
ات:دو...دوس.ت دا...رم(خجالت کشیده مث چی)
یونگی: لنتی میدونی چقد دلم میخواست این کلمه رو از زبونت بشنوم زود ( اروم)
بغلش کردن بردمش حمام زیر دلشو براش ماساژ دادم که
دیدم خوابش برده بردمش با حوله یجوری که بیدار نشه خشکش کردم و یکی از تیشرت های خودمو تنش کردم
که پیش خودم گفتم چقد کوچولوعه (ات قدش ۱۴۹ هس یونگی هم همون ۱۷۴)
گرفتمش بغلم و خوابیدم .
ویو ات
صبح بیدار شدم دیدم تو بغل یونگی هستم داشتم نگاه صورت کیوتش میکردم که گف
یونگی: خوشکل ندیدی( با خنده)
ات لبای یونگی رو بوسید و گف
ات: خوشکل دیدم جذاب ندیده بودم که دیدم 😉
۵.۵k
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.