𝐀𝐥𝐨𝐧𝐞 𝐢𝐧 𝐒𝐞𝐨𝐮𝐥 پارت ۲۰
ا.ت=گفتم بیا ینی بیا بغلم ولی اگه کاری بکنی خودم از زمین محوت میکنم فهمیدی
ماهان=باشه باشه برو کنار که اومدم
روی تخت یک و نیم نفره باهم بزرو جا شدیم ولی خب حس خوبی داشت تاحالا انقد با ماهان صمیمی نبودم این اولین باره
نبینم فکر بد بکنین ها نخیر بکنین با دمپایی به قتل میرسین😑🥴🩴🩴
منه بیچاره یک هودی نازک تنم بود با شلوار بیش از حد گشاد😅معمولا تو پریودی لباس های گشاد میپوشم دیگه یونو؟ماهانم یه تیشرت گشاد با شلوارک تنش بود من خودم کم منحرفم صمارو هم منحرف میکنم
ساعت رو نگا کردم دیدم ۹ شده خنیازه ای سر دادم که ماهانم خمیازه کشید
زیر پتو کنار هم بودیم ولی دست ماهان دور کمر من بود یکم گذشت شونم سنگین شد دیدم ماهان سرشو گداشته رو شونم
خدایا چرا این پسر عاشق من شد؟چرا خکدم دارم وابستش میشم؟چرا از اونور ارتمیس عاشقشه💔🔪
همه چی قاطی پاتی شده اگه برم کره سخته که از ماهان دور باشم واسه اونم سخته ارتمیس هم که.........
سرمو تکیه دادم به تخت و چشامو بستم و..........
(صبح از خواب بیدار شدم دست زدم به کنار تخت خالی بود مث اینکه رفته بود راحت خودمو جا دادم رو تخت و گوشی رو چک کردم دیوم ساعت ۱۰ شده
یاااا خدااا مدرسههههههه
رفتم پایین پیش دایی
ا.ت=داییییی من مدرسه نرفتم
دایی=خب چیکار کنم بدم شیرینی پخش کنن خو نرفتی دیگه چیکار کنم
ا.ت=دایی چرا تو انقد بیخیالی ها؟چیزی شده که من نمیدونم
دایی=یک اینکه بیخیال نیستم قراره از شنبه بری امتحان بدی دیگه خب مدیرتون گفت درساشون یک ماهه تموم شده و فقط باید برای درسا مطالعه کنن و امتحان بدن بعد هم تموم میشه بعد پروندتو میگیرم و از مدرسه در میشی اوکی و دوم اینکه چیزی نشده انقد خودتو نگران نکن
علی از تو اشپز خونه اومد بیرون
علی=انقد ترسو نباش چارتا امتحانه دیگه برو بالا پیش ماهان جانت بگیر بخواب برو
با اون حرف جای دایی و زندایی سرخ شدم ینی اون اومده بود مارو دید زده بود
ا.ت=چ.چی داری میگی برا خودت؟تازه من باید دیشب رو سرت تلافی کنم
رفتم جلو و یکی زدم تو پاش که اخش رفت هوا
دایی=هی پسرمو ناقص کردی دختر
علی=آییییی بابا پام شکست
ا.ت=دایی جون همین پسری که میگی دیشب منو دوبار ترسوند دفعه اول که کم بود خفه بشم بمیرم همونجا دفعه دوم هم ابرو نزاش جلو دوستام
دایی=راست میگه علی؟
علی=من نمیدونم راجب چی حرف میزنه
ا.ت=خیلی بیشعوری
رفتم جلو و یکی دیگه زدم
ا.ت=لینم واسه اینکه داری دروغ میگی😌😏🤏✋
سریع از پله ها بالا رفتم که پام بهم گیر کردن و شلپ با باسن خوردم زمین کمرم هیچ باسنم هیچ کلا نابود شدم یک صدای بدی هم داد برخوردم به زمین که ندای حقت بوداز پایین اومد معلوم بود علی عه
باسنم بدجور درد میکرد یکم بعد علی که دلشو گرفته بود و میخندید........
ماهان=باشه باشه برو کنار که اومدم
روی تخت یک و نیم نفره باهم بزرو جا شدیم ولی خب حس خوبی داشت تاحالا انقد با ماهان صمیمی نبودم این اولین باره
نبینم فکر بد بکنین ها نخیر بکنین با دمپایی به قتل میرسین😑🥴🩴🩴
منه بیچاره یک هودی نازک تنم بود با شلوار بیش از حد گشاد😅معمولا تو پریودی لباس های گشاد میپوشم دیگه یونو؟ماهانم یه تیشرت گشاد با شلوارک تنش بود من خودم کم منحرفم صمارو هم منحرف میکنم
ساعت رو نگا کردم دیدم ۹ شده خنیازه ای سر دادم که ماهانم خمیازه کشید
زیر پتو کنار هم بودیم ولی دست ماهان دور کمر من بود یکم گذشت شونم سنگین شد دیدم ماهان سرشو گداشته رو شونم
خدایا چرا این پسر عاشق من شد؟چرا خکدم دارم وابستش میشم؟چرا از اونور ارتمیس عاشقشه💔🔪
همه چی قاطی پاتی شده اگه برم کره سخته که از ماهان دور باشم واسه اونم سخته ارتمیس هم که.........
سرمو تکیه دادم به تخت و چشامو بستم و..........
(صبح از خواب بیدار شدم دست زدم به کنار تخت خالی بود مث اینکه رفته بود راحت خودمو جا دادم رو تخت و گوشی رو چک کردم دیوم ساعت ۱۰ شده
یاااا خدااا مدرسههههههه
رفتم پایین پیش دایی
ا.ت=داییییی من مدرسه نرفتم
دایی=خب چیکار کنم بدم شیرینی پخش کنن خو نرفتی دیگه چیکار کنم
ا.ت=دایی چرا تو انقد بیخیالی ها؟چیزی شده که من نمیدونم
دایی=یک اینکه بیخیال نیستم قراره از شنبه بری امتحان بدی دیگه خب مدیرتون گفت درساشون یک ماهه تموم شده و فقط باید برای درسا مطالعه کنن و امتحان بدن بعد هم تموم میشه بعد پروندتو میگیرم و از مدرسه در میشی اوکی و دوم اینکه چیزی نشده انقد خودتو نگران نکن
علی از تو اشپز خونه اومد بیرون
علی=انقد ترسو نباش چارتا امتحانه دیگه برو بالا پیش ماهان جانت بگیر بخواب برو
با اون حرف جای دایی و زندایی سرخ شدم ینی اون اومده بود مارو دید زده بود
ا.ت=چ.چی داری میگی برا خودت؟تازه من باید دیشب رو سرت تلافی کنم
رفتم جلو و یکی زدم تو پاش که اخش رفت هوا
دایی=هی پسرمو ناقص کردی دختر
علی=آییییی بابا پام شکست
ا.ت=دایی جون همین پسری که میگی دیشب منو دوبار ترسوند دفعه اول که کم بود خفه بشم بمیرم همونجا دفعه دوم هم ابرو نزاش جلو دوستام
دایی=راست میگه علی؟
علی=من نمیدونم راجب چی حرف میزنه
ا.ت=خیلی بیشعوری
رفتم جلو و یکی دیگه زدم
ا.ت=لینم واسه اینکه داری دروغ میگی😌😏🤏✋
سریع از پله ها بالا رفتم که پام بهم گیر کردن و شلپ با باسن خوردم زمین کمرم هیچ باسنم هیچ کلا نابود شدم یک صدای بدی هم داد برخوردم به زمین که ندای حقت بوداز پایین اومد معلوم بود علی عه
باسنم بدجور درد میکرد یکم بعد علی که دلشو گرفته بود و میخندید........
۱۲.۱k
۰۷ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.