آن روزه بارانی 🖤✨

آن روزه بارانی 🖤✨
فصل ۲ پارت 1🖤✨

لیسا: که یهووو دیدم رزی داره نگام می کنه

رزی: چته دختره ی فضول؟

لیسا: اونجا چیکار م یکردی

رزی: کو کجا ؟

لیسا: هیچی بریم بخوابیم

رزی: باشه

(صبح )

جنی: صبح بخیر رزی جنی جیسو صبح بخیر دنیا

رزی: بزا بکپیم

جیسو: 😂😂😂

جنی: خفه شو

دوساعت بعد


رزی: همه صبحونه خوردن و هرکسی رفت سر کار خودش منم رفتم شرکت که دیدممممممممممممم
جیمیننننننننننن😱😱😱😱😱😱😱


رزی : تو اینجا‌چه غلطی می کنی هااااااااااااااا

منشی: رزی خانم مگه یادتون رفته باهم کار م‌یکنید هااااا

رزی: راستی یادم نبود🤷‍♀


رزی:رفتم تو دفترم

۶ ساعت بعدد

رزی: دیدم ساعت ۱۰ شبههه وایی چجور انقدر ساعت تو شرکت بودم خواستم برم پارکینگ یادم اوفتاد من اصلا ماشین نیاووردم 🤫داشتم پیاده می رفتم که بارون شروع شد🙊

خیلی بد بود که ددیدم یکی صدام کرد😱 جیمینن بودددد😑

رزی: چتهه ها

جیمین: ام رزی خب می خواستم بگم ببخشید واسه هر‌کاری که‌کردم 😭

رزی: توهم من ببخش که نمی بخشمت🤓

جیمین: من شوخی نکردم

رزی: از اونجا سریع رفتممم رسیدم خونه و خوابیدم


(یک هفته بعد )

رزی: خونه بودم که دیدم ی پیام اومد نوشته بود سلام رزی لیسام به این ادرس بیا امشب ساعت ۱۲__شب دوست دارم بای

پایان پارت 1🖤✨