گذشته برنمیگرده ( داستان واقعی)
__________________________________
پارت آخر
= ات
+ بله
= خب نظرت
+ اممم باشه
( خوشحالی جیغ ویق از این لوس بازیا🤦🏼♀️)
= دوهفته از دوستیمون میگذره ولی ات خیلی با پسرای مدرسه گرم میگیره باید باهاش حرف بزنم( لایقتت رو نداره)
= ات
+ بله
= میشه درباره یه موضوع باهات حرف بزنم
+ البته
= میشه با پسرا گرم نگیری زیاد باهاشون حرف نزنی
+ نه
= نه؟
+ ببین من خسته شدم از این دوستی
= چی
+ همین که گفتم
= الان چند سال میگذره من به آیدل موفق شدم و یه گروه هفت نفره ایم
میدونی وقتی حمایت نمیکنی قلبم مثل نامجون میشکنه من برخلاف بقیه پیچا میام داستان واقعی از رابطه اعضا رو مینویسم و قرار بقیه هم بنویسم ولی شما حمایت نمی کنید و این دردناکه
پارت آخر
= ات
+ بله
= خب نظرت
+ اممم باشه
( خوشحالی جیغ ویق از این لوس بازیا🤦🏼♀️)
= دوهفته از دوستیمون میگذره ولی ات خیلی با پسرای مدرسه گرم میگیره باید باهاش حرف بزنم( لایقتت رو نداره)
= ات
+ بله
= میشه درباره یه موضوع باهات حرف بزنم
+ البته
= میشه با پسرا گرم نگیری زیاد باهاشون حرف نزنی
+ نه
= نه؟
+ ببین من خسته شدم از این دوستی
= چی
+ همین که گفتم
= الان چند سال میگذره من به آیدل موفق شدم و یه گروه هفت نفره ایم
میدونی وقتی حمایت نمیکنی قلبم مثل نامجون میشکنه من برخلاف بقیه پیچا میام داستان واقعی از رابطه اعضا رو مینویسم و قرار بقیه هم بنویسم ولی شما حمایت نمی کنید و این دردناکه
۱.۸k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.