59
بابای هلن: مبارک باشه جئون هلن
(خنده)
هلن: بابااااااا(خنده)
کوک: حالا دیگه شدی جئون هلن(هیجان)
از زبان ادمین: اون شب شام خوردن دور هم و قرار شد فردا عقد کنن و کم تر از یک هفته دیگه عروسی کنن البته همش به درخواست کوک بود هلن بد بخت التماس میکرد🙂
حیف حال نداشتم بگم وگرنه اثر هنری در میومد
(فردا)
هلن با کوک تماس میگیره
کوک: سلام عشقم
هلن: سلام عزیزم، کی میای دنبالم؟(از این چس بازی های دوران نامزدی)
کوک: به پنجره نگاه کردی؟
(پایین ماشینش رو پارک کرده بود)
هلن: اومدممممممم
رفت پایین سوار شد رفتن خرید
کوک: خوبه این دعفه خودم باهات هستم نمیتونی لباس باز انتخواب کنی
هلن: عوففففف ولی دامنی میخواممم
کوک: باشه بابا نینی کوچولو
هلن: بستنیییی؟
کوک: برای کل مغازه رو میخرم
هلن: خیلیییییی دوستتت دارممممم
کوک: منم فدات شم، رسیدیم
ویو هلن
پیاده شدیم رفتیم به بزرگ ترین پاساژ شهر
تمام مغازه ها رفتیم و کلی چیز میز خریدیم چون قرار بود لباس عروسی هم انتخواب کنیم خیلی ذوق داشتم ولی کوک میخواست برای لباس عروسم سورپرایزم کنه چسی نباشه از قبل از فرانسه برام سفارش داده😎
ا وا چسی شد که
مهم نیس
رفتیم تو یه مغازه که یه کت شلوار دیدم سریع کوک کشیدم سمتش به زور کردمش تو اتاق پرو و مجبورش کردم بپوشتش
کوک: هلننن میای کمک؟
هلن: اومدم
رفتم تو که دیدم کراواتش تو هم گریه خورده
هلن: این چه کاریه
کوک: بلد نبودم درستش میکنی؟
هلن: باشه وایسا
وقتی داشتم کراواتش رو درست میکردم نگاه های خیلی سنگینش
رو روی خودم حس میکردم که بعد دستش رو روی خودم حس کردم وقتی درست شد سرم اوردم بالا و لبم رو لبش قرار گرفت که شروع کرد به مک زدن....
(خنده)
هلن: بابااااااا(خنده)
کوک: حالا دیگه شدی جئون هلن(هیجان)
از زبان ادمین: اون شب شام خوردن دور هم و قرار شد فردا عقد کنن و کم تر از یک هفته دیگه عروسی کنن البته همش به درخواست کوک بود هلن بد بخت التماس میکرد🙂
حیف حال نداشتم بگم وگرنه اثر هنری در میومد
(فردا)
هلن با کوک تماس میگیره
کوک: سلام عشقم
هلن: سلام عزیزم، کی میای دنبالم؟(از این چس بازی های دوران نامزدی)
کوک: به پنجره نگاه کردی؟
(پایین ماشینش رو پارک کرده بود)
هلن: اومدممممممم
رفت پایین سوار شد رفتن خرید
کوک: خوبه این دعفه خودم باهات هستم نمیتونی لباس باز انتخواب کنی
هلن: عوففففف ولی دامنی میخواممم
کوک: باشه بابا نینی کوچولو
هلن: بستنیییی؟
کوک: برای کل مغازه رو میخرم
هلن: خیلیییییی دوستتت دارممممم
کوک: منم فدات شم، رسیدیم
ویو هلن
پیاده شدیم رفتیم به بزرگ ترین پاساژ شهر
تمام مغازه ها رفتیم و کلی چیز میز خریدیم چون قرار بود لباس عروسی هم انتخواب کنیم خیلی ذوق داشتم ولی کوک میخواست برای لباس عروسم سورپرایزم کنه چسی نباشه از قبل از فرانسه برام سفارش داده😎
ا وا چسی شد که
مهم نیس
رفتیم تو یه مغازه که یه کت شلوار دیدم سریع کوک کشیدم سمتش به زور کردمش تو اتاق پرو و مجبورش کردم بپوشتش
کوک: هلننن میای کمک؟
هلن: اومدم
رفتم تو که دیدم کراواتش تو هم گریه خورده
هلن: این چه کاریه
کوک: بلد نبودم درستش میکنی؟
هلن: باشه وایسا
وقتی داشتم کراواتش رو درست میکردم نگاه های خیلی سنگینش
رو روی خودم حس میکردم که بعد دستش رو روی خودم حس کردم وقتی درست شد سرم اوردم بالا و لبم رو لبش قرار گرفت که شروع کرد به مک زدن....
۱.۶k
۲۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.