زمان : مدرسه

زمان : مدرسه
دختر به پسر روبه رو آیش نگاه می کرد آنقدر غرق آن بود که همه باور می کردن که او عاشقش شده بود
آره درست بود دختر عاشقش بود ولی آیا پسره بود ؟
داستان از اینجا شروع میشه که دختر با خوشحالی به عشقش نزدیک میشه ولی
پسر اول شروع به صحبت می کنه
و میگه : هی سلام میگم هفته بعد عروسیم حتما میای دیگه آره
دختر میگه : آ... آره
پسر : چیزی شده
دختر : نه
پسر رفت و صدای پایش به گوشش می رسید و هی کلمه عروسیمه تکرار میشد
دختر چاره ای نداشت و به خانه رفت
زمان : هفته بعد
دختر آنقدر قشنگ رقصید که همه فکر میکردن عروس
بعد از اتمام عروسی چند هفته می گذشت
دختر تصمیم گرفت قبل از کاری که می خواست انجام بده نامه آیی به عشقش کسی که الان ازدواج کرده
چشمانش را برای همیشه بست
نامه اش
سلام
تو ایی که داری نامه را می خوانی
تو را می خواستم ولی نشد
آره من عاشقت بودم
درسته من بی عرضه و ضعیف هستم
نتوانستم دوان بیارم
یادت باشه همیشه عاشقت میشم
نامه از طرف دختر ترسو
میگین پسره چیشد
پسر وقتی فهمید کسی که باهاش ازدواج کرد
خیانت کرده بعد از طلاق و جدایی
نامه ای به دستش رسید
بعد از اتمام
پسر از عذاب وجدان زیاد و فهمیدن عشق زیاد به دختر
تمام کرد