عشق یهویی
عشق یهویی
پارت ۳
(بچه ها فیک خط به خط درست بخونید که بعد ها گیج نشید )
جیمین ویو : خب میخوام بگم چرا منو کوک دشمن هستیم ،من و کوک تو پرورشگاه بزرگ شدیم خیلی هم باهم صمیمی بودیم ی روز ی مردی آومد مارو به سرپرستی قبول کرد و اینکه اون مافیا بود ما اونو خیلی دوسش داشتیم اون ی مهر داشت که کلش طلا ۲۴ آیار بود و توشم پر یاقوت با الماس بود اون به ما گفت اینو پدرم بهت مرگش به من داده ببیدمم کدومتون ارضه دارید اینو بعد مرگ من مال خودش کنه بعد مرگش تمام پول هاش همه چیش بین منو کوک تقسیم شد مگر ی مهر بود که یادگاری با عرضشی از پدر برامون میموند کوک اون مهر برداشت و رفت حالا هم منو کوک دشمن خونی هم هستیم
تو همینی فکر ها بودین که دیدیم در میزنن
جیمین : بیا
قربان : ما ی نقشه داریم که مهر رو از جئون جونگ کوک بگیرم
جیمین: اممم بگو
مکس : قربان ما تو خیابون ی دختر دزدیدیم
جیمین : چه غلطی کردین
مکس : آروم باشید قربان ، کل زندگیشو در آوردیم اون تو یتیم بخونه ........(و کل زندگیشو که من بهتون گفتم تعریف کردن)
جالبیش اینه که ی. دوست صمیمی داره ما اونو میتونم بفرستم امارت کوک تا کوک کم کم عاشقش بشه و مهر رو ور داره برای ما بیاره
جیمین : عالییییی بود پسر باریکلا خب میسپارمش به تو کاراشو انجام بده
مکس : چشم قربان
مکس : هی همگی جمع شید
همه بادیگارد ها : بله آقای مکس
مکس : دو نفرتون میرید به آدرسی که میگم ی دختره هست اونو زنده برای من میارید
همگی : چشم
.
.
.
ا.ت : نشسته بودم دیدم در میزنن فکر کردم میاس رفتم وا کردم که دوتا مزد قول بودن
ا.ت : شما کی هستید ؟؟؟
مردا: همون هایی که دوست جذابت میا رو گروگان گرفتههههه
ا.ت : یعنی چی رفیق من کجاستتتتتتتت
مردا : ببرینش
ا.ت : نه نههههه سیاهییی
.
.
.
ا.ت : بلند شدم دیدیم ی جای تاریک تو ی صندلی هستم من کجاممممممم کمککککککککککگگگگگ میاااااااااااااااا
دیدیم ی مرد با نقاب مشکی اومد
مکس : هی هی داد نزن جذاب اگه رفیقتو میخوای باید برامون ی کاری کنی
پارت ۳
(بچه ها فیک خط به خط درست بخونید که بعد ها گیج نشید )
جیمین ویو : خب میخوام بگم چرا منو کوک دشمن هستیم ،من و کوک تو پرورشگاه بزرگ شدیم خیلی هم باهم صمیمی بودیم ی روز ی مردی آومد مارو به سرپرستی قبول کرد و اینکه اون مافیا بود ما اونو خیلی دوسش داشتیم اون ی مهر داشت که کلش طلا ۲۴ آیار بود و توشم پر یاقوت با الماس بود اون به ما گفت اینو پدرم بهت مرگش به من داده ببیدمم کدومتون ارضه دارید اینو بعد مرگ من مال خودش کنه بعد مرگش تمام پول هاش همه چیش بین منو کوک تقسیم شد مگر ی مهر بود که یادگاری با عرضشی از پدر برامون میموند کوک اون مهر برداشت و رفت حالا هم منو کوک دشمن خونی هم هستیم
تو همینی فکر ها بودین که دیدیم در میزنن
جیمین : بیا
قربان : ما ی نقشه داریم که مهر رو از جئون جونگ کوک بگیرم
جیمین: اممم بگو
مکس : قربان ما تو خیابون ی دختر دزدیدیم
جیمین : چه غلطی کردین
مکس : آروم باشید قربان ، کل زندگیشو در آوردیم اون تو یتیم بخونه ........(و کل زندگیشو که من بهتون گفتم تعریف کردن)
جالبیش اینه که ی. دوست صمیمی داره ما اونو میتونم بفرستم امارت کوک تا کوک کم کم عاشقش بشه و مهر رو ور داره برای ما بیاره
جیمین : عالییییی بود پسر باریکلا خب میسپارمش به تو کاراشو انجام بده
مکس : چشم قربان
مکس : هی همگی جمع شید
همه بادیگارد ها : بله آقای مکس
مکس : دو نفرتون میرید به آدرسی که میگم ی دختره هست اونو زنده برای من میارید
همگی : چشم
.
.
.
ا.ت : نشسته بودم دیدم در میزنن فکر کردم میاس رفتم وا کردم که دوتا مزد قول بودن
ا.ت : شما کی هستید ؟؟؟
مردا: همون هایی که دوست جذابت میا رو گروگان گرفتههههه
ا.ت : یعنی چی رفیق من کجاستتتتتتتت
مردا : ببرینش
ا.ت : نه نههههه سیاهییی
.
.
.
ا.ت : بلند شدم دیدیم ی جای تاریک تو ی صندلی هستم من کجاممممممم کمککککککککککگگگگگ میاااااااااااااااا
دیدیم ی مرد با نقاب مشکی اومد
مکس : هی هی داد نزن جذاب اگه رفیقتو میخوای باید برامون ی کاری کنی
۲۳.۶k
۲۸ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.