Hidden door P1
ویو جونگ کوک
طبق معمول لباس مبدل پوشیدم و رفتم بیرون قصر بین مردم تا بیشتر در مورد نیاز ها و مشکلاتشون تحقیق کنم ولی چند روزی هست که احساس می کنم چند نفر دارن منو تعقیب میکنن،توی قصر،توی شهر حتی وقتی که توی اتاقمم بازم احساس می کنم که یکی دمه در،در حال بررسی حرکاتمه پس برای اینکه گیرش بیارم رفتم توی کوچه پس کوچه ها و بله خودشونو نشون دادن سریع دویدم تو کوچه ها ی مختلف که یکیشون یه تیر به کتفم زد ولی اهمیت ندادم،همینطور که می دودییدم چشمم خورد به یه سبد از نعنای دارویی و از اونجایی که میدونستم این نوع نعنا اگه به چشم بخوره تا یه مدت جایی رو نمی بینی پریدم و با بغل پام زدم و همشونو توی هوای پشت سرم ریختم...تا اونا مشغول گریه کردن بودن دنبال یه جا برای قایم شدن گشتم که دیدم در یه خونه باز بود..رفتم توش و محکم در رو پشت سرم بستم...رو به در وایساده بودم که یهو یه صدای نازکی از پشت سرم شروع کرد به حرف زدن
؟اقای چویی بهتون که گفتم برای داروی درد زانوتون نعنا ها باید کاملا خشک بشن که قابل آسیاب باشن...
ناخواسته برگشتمو گفتم
_منظورت همونایی بود که من الان ریختمشون...
سویون:ها؟
تا خواست جیغ بزنه سریع رفتم جلو و دستمو گذاشتم رو دهنش
_ببین من اصلا قصد مزاحمت و چیزی ندارم،فقط بزار من یه چند دقیقه اینجا بمونم بعد برم،هوم؟
+(تکون دادن سر به معنای رضایت)
بعد دستمو برداشتمو رفتم عقب به سمت در و از لای در اونا رو نگاه کردم که در به در دنبال من می گردن
یهو دختره اومد جلو و گفت
+ا...ااقا دستتون تیر خورده!
اصلا یادم رفته بود... ولش کن نمی تونم به همین راحتی بهش اعتماد کنم.
_ولش کن مهم نیس بعد که رفتم خودم بهش رسیدگی می کنم.
+اقا مثل اینکه شما به من اعتماد ندارین..مگه نه؟
_نه..اینطور نیست...آخه...خب..... آره ندارم
+آقا اگه اهل اینجا باشید حتما می دونید که من ماهر ترین پزشک در سطح شهرم..چطور به من اعتماد ندارید؟مگه اینکه اهل اینجا نباشید.
_نه هستم....ولی...خیلی خب باشه.
مجبورم برای حفظ ظاهر وانمود کنم اهل اینجام
+لطفا تشریف بیارید اینجا بشینید.
_بله..فقط میشه مراحل کارتون رو توضیح بدید.
+مگه دستور آشپزی که از مراحلش سر دربیارید...ببینم نکنه شما.....
سریع پریدم وسط حرفش و گفتم
_من فرد خاصی نیستم ولی به پزشکی فقط علاقه مندم.
+مگه من گفتم شما فرد خاصی هستید؟
من دو دقیقه ی دیگه اینجا باشم خودش بالاخره با دریل به مغزم نفوذ می کنه و میفهمه کی هستم.
+اه.. ببخشید تازگیا خیلی به همه مشکوک شدم...خودتونم که میدونید سطح امنیت شهر اومده پایین.
_عاا..بله همینطوره
+خب حالا هر چی اول یکم نمک برای ضد عفونی کردن زخم میریزم.(مراحل کار رو توضیح میده)
+خب اینم از این...فقط لطفا زیاد از این دستتون کار نکشید مگرنه دوباره خونریزی می کنه.
_بله..حتما..بابت اون نعناهای دارویی هم ببخشید...حتما براتون ازش دوباره براتون میارم..میدونم چقد کمیابه.
+ممنون ولی تنها جایی که میشه ازش آورد داروخونه ی سلطنتی تازه اونم با مجوز.
_یه آشنا اونجا دارم.
+که اینطور باشه مشکلی نیست چون به هر حال خسارتی هست که باید بدید.
چه منطقی
_پس بزارید وقتی که آوردمشون هزینه ی درمانمم بیارم
+مثل اینکه شما وقعا اهل اینجا نیستید...من اینجا از هیچکی بابت درمان پول نمی گیرم
وای زایع شدم
_خب..راستش مال روستاهای اطراف اینجام
+ولی ظاهرتون اصلا به روستایی ها نمیخوره...
_عاامم..فک کنم دیگه من باید برم.
+حتما خدانگه دارتون...
_فقط میشه یه سوال ازتون بپرسم؟
+اینکه شد دوتا سوال(خنده)باشه عیبی نداره..اسم من سویون هست...کیم سویون
_اها که اینطور
+منم میتونم اسمتون رو بپرسم؟
_اینم که شد دوتا سوال(و رفت)
+اههه...اون واقعا مشکوک بود...ولش کن
یک هفته بعد
ویو سویون
وایی امروز وقتشه
آزمون استخدامی طبیب سلطنتی
شرط
لایک:۱۵
کامنت:۶
طبق معمول لباس مبدل پوشیدم و رفتم بیرون قصر بین مردم تا بیشتر در مورد نیاز ها و مشکلاتشون تحقیق کنم ولی چند روزی هست که احساس می کنم چند نفر دارن منو تعقیب میکنن،توی قصر،توی شهر حتی وقتی که توی اتاقمم بازم احساس می کنم که یکی دمه در،در حال بررسی حرکاتمه پس برای اینکه گیرش بیارم رفتم توی کوچه پس کوچه ها و بله خودشونو نشون دادن سریع دویدم تو کوچه ها ی مختلف که یکیشون یه تیر به کتفم زد ولی اهمیت ندادم،همینطور که می دودییدم چشمم خورد به یه سبد از نعنای دارویی و از اونجایی که میدونستم این نوع نعنا اگه به چشم بخوره تا یه مدت جایی رو نمی بینی پریدم و با بغل پام زدم و همشونو توی هوای پشت سرم ریختم...تا اونا مشغول گریه کردن بودن دنبال یه جا برای قایم شدن گشتم که دیدم در یه خونه باز بود..رفتم توش و محکم در رو پشت سرم بستم...رو به در وایساده بودم که یهو یه صدای نازکی از پشت سرم شروع کرد به حرف زدن
؟اقای چویی بهتون که گفتم برای داروی درد زانوتون نعنا ها باید کاملا خشک بشن که قابل آسیاب باشن...
ناخواسته برگشتمو گفتم
_منظورت همونایی بود که من الان ریختمشون...
سویون:ها؟
تا خواست جیغ بزنه سریع رفتم جلو و دستمو گذاشتم رو دهنش
_ببین من اصلا قصد مزاحمت و چیزی ندارم،فقط بزار من یه چند دقیقه اینجا بمونم بعد برم،هوم؟
+(تکون دادن سر به معنای رضایت)
بعد دستمو برداشتمو رفتم عقب به سمت در و از لای در اونا رو نگاه کردم که در به در دنبال من می گردن
یهو دختره اومد جلو و گفت
+ا...ااقا دستتون تیر خورده!
اصلا یادم رفته بود... ولش کن نمی تونم به همین راحتی بهش اعتماد کنم.
_ولش کن مهم نیس بعد که رفتم خودم بهش رسیدگی می کنم.
+اقا مثل اینکه شما به من اعتماد ندارین..مگه نه؟
_نه..اینطور نیست...آخه...خب..... آره ندارم
+آقا اگه اهل اینجا باشید حتما می دونید که من ماهر ترین پزشک در سطح شهرم..چطور به من اعتماد ندارید؟مگه اینکه اهل اینجا نباشید.
_نه هستم....ولی...خیلی خب باشه.
مجبورم برای حفظ ظاهر وانمود کنم اهل اینجام
+لطفا تشریف بیارید اینجا بشینید.
_بله..فقط میشه مراحل کارتون رو توضیح بدید.
+مگه دستور آشپزی که از مراحلش سر دربیارید...ببینم نکنه شما.....
سریع پریدم وسط حرفش و گفتم
_من فرد خاصی نیستم ولی به پزشکی فقط علاقه مندم.
+مگه من گفتم شما فرد خاصی هستید؟
من دو دقیقه ی دیگه اینجا باشم خودش بالاخره با دریل به مغزم نفوذ می کنه و میفهمه کی هستم.
+اه.. ببخشید تازگیا خیلی به همه مشکوک شدم...خودتونم که میدونید سطح امنیت شهر اومده پایین.
_عاا..بله همینطوره
+خب حالا هر چی اول یکم نمک برای ضد عفونی کردن زخم میریزم.(مراحل کار رو توضیح میده)
+خب اینم از این...فقط لطفا زیاد از این دستتون کار نکشید مگرنه دوباره خونریزی می کنه.
_بله..حتما..بابت اون نعناهای دارویی هم ببخشید...حتما براتون ازش دوباره براتون میارم..میدونم چقد کمیابه.
+ممنون ولی تنها جایی که میشه ازش آورد داروخونه ی سلطنتی تازه اونم با مجوز.
_یه آشنا اونجا دارم.
+که اینطور باشه مشکلی نیست چون به هر حال خسارتی هست که باید بدید.
چه منطقی
_پس بزارید وقتی که آوردمشون هزینه ی درمانمم بیارم
+مثل اینکه شما وقعا اهل اینجا نیستید...من اینجا از هیچکی بابت درمان پول نمی گیرم
وای زایع شدم
_خب..راستش مال روستاهای اطراف اینجام
+ولی ظاهرتون اصلا به روستایی ها نمیخوره...
_عاامم..فک کنم دیگه من باید برم.
+حتما خدانگه دارتون...
_فقط میشه یه سوال ازتون بپرسم؟
+اینکه شد دوتا سوال(خنده)باشه عیبی نداره..اسم من سویون هست...کیم سویون
_اها که اینطور
+منم میتونم اسمتون رو بپرسم؟
_اینم که شد دوتا سوال(و رفت)
+اههه...اون واقعا مشکوک بود...ولش کن
یک هفته بعد
ویو سویون
وایی امروز وقتشه
آزمون استخدامی طبیب سلطنتی
شرط
لایک:۱۵
کامنت:۶
۶۰۵
۱۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.