ترس از تنهایی 🤍🖤 •°Part 38°•
(جونگ کوک)
بالاخره بعد از کلی گشتن هلو پیدا کردم واقعا حاملگی دوران عجیبیه آخه هلو وسط زمستون هعی بعد از سه ساعت چرخیدن بالاخره رسیدم خونه در رو باز کردم و رفتم داخل دیدم لیانا داره کتاب میخونه
جونگ کوک: عزیزم
لیانا: اخجون اومدی
لیانا پرید بغل کوک و دستش رو دور کمرش حلقه کرد
لیانا: دلم برات تنگ شده بود
جونگ کوک: مثل اینکه هر چی میریم جلو تر تو یکی یکی علائم بارداریت معلوم میشه
لیانا: موافقم امروز هم صبح بستنی هوس کردم که نارا منو برد بعدم اومدم خونه هلو هوس کردم آآآآ راستی هلو برام گرفتی؟
جونگ کوک: طبیعی عشقم هلو ام برات گرفتم
لیانا: ووویییی مرسیییی
جونگ کوک: باورم نمیشه بخاطر یه میوه انقدر ذوق میکنی
لیانا: آخه بچم دلش میخواست بخاطر اونه وگر نه منکه برای خودم انقدر خوشحال نمیشم در واقع الان نینیمون خوشحاله میدونی چی میگم که بیب
جونگ کوک: بله صد البته که میفهمم حالا برو بشین تا من برم دوش بگیرم بیام برات میوه رو آماده کنم
لیانا: خودم میکنم
جونگ کوک: نباید سر پا بمونی حرف گوش کن یه ربع دیگه میام
لیانا: باشه
جونگ کوک رفت یه دوش سریع گرفت موهاشو با حوله خشک کرد و رفت آشپز خونه میوه رو شست ، پوست کند و خورد کرد و برد برای لیانا که مشغول دیدن کی دراما بود
جونگ کوک: بفرما اینم هلو
لیانا: ووییی مرسی عشقم بشین کنارم
جونگ کوک: چشم
لیانا با کلی ذوق هلو هارو خورد و به جونگ کوک هم داد بعد از تموم شدنش بلند شد و رفت دستش رو شست و برگشت پیش کوک
جونگ کوک: چه کتابی میخوندی؟
لیانا: هوم؟ اها اون کتابو میگی کتاب اموزش نگهداری بچست امروز سفارش دادم بخونم
جونگ کوک: خوبه
لیانا: میگم جونگ کوک یچیزی بگم ناراحت نمیشی؟
جونگ کوک: نه چیزی شده؟
لیانا: کوک من هوس مرغ سخاری کردم میشه سفارش بدی؟ البته اگر میشه
جونگ کوک: آره قشنگم چرا نمیشه هوس کردی دیگه این دست تو نیست که تازه خوبم هست یکم جون میگیری
لیانا: مرسی
رفت جلو لب کوک رو بوسید جونگ کوک هم چیزی که لیانا میخواست رو سفارش داد بعد از رسیدن غذا هر دو غذاشونو خوردن و بعد از جمع و جور کردن دوباره روی مبل کنار هم نشستن و مشغول فیلم شدم تا اینکه لیانا شیطنت به سرش زد و رفت روی پای کوک نشست و ....
کپی ممنوع ❌
بالاخره بعد از کلی گشتن هلو پیدا کردم واقعا حاملگی دوران عجیبیه آخه هلو وسط زمستون هعی بعد از سه ساعت چرخیدن بالاخره رسیدم خونه در رو باز کردم و رفتم داخل دیدم لیانا داره کتاب میخونه
جونگ کوک: عزیزم
لیانا: اخجون اومدی
لیانا پرید بغل کوک و دستش رو دور کمرش حلقه کرد
لیانا: دلم برات تنگ شده بود
جونگ کوک: مثل اینکه هر چی میریم جلو تر تو یکی یکی علائم بارداریت معلوم میشه
لیانا: موافقم امروز هم صبح بستنی هوس کردم که نارا منو برد بعدم اومدم خونه هلو هوس کردم آآآآ راستی هلو برام گرفتی؟
جونگ کوک: طبیعی عشقم هلو ام برات گرفتم
لیانا: ووویییی مرسیییی
جونگ کوک: باورم نمیشه بخاطر یه میوه انقدر ذوق میکنی
لیانا: آخه بچم دلش میخواست بخاطر اونه وگر نه منکه برای خودم انقدر خوشحال نمیشم در واقع الان نینیمون خوشحاله میدونی چی میگم که بیب
جونگ کوک: بله صد البته که میفهمم حالا برو بشین تا من برم دوش بگیرم بیام برات میوه رو آماده کنم
لیانا: خودم میکنم
جونگ کوک: نباید سر پا بمونی حرف گوش کن یه ربع دیگه میام
لیانا: باشه
جونگ کوک رفت یه دوش سریع گرفت موهاشو با حوله خشک کرد و رفت آشپز خونه میوه رو شست ، پوست کند و خورد کرد و برد برای لیانا که مشغول دیدن کی دراما بود
جونگ کوک: بفرما اینم هلو
لیانا: ووییی مرسی عشقم بشین کنارم
جونگ کوک: چشم
لیانا با کلی ذوق هلو هارو خورد و به جونگ کوک هم داد بعد از تموم شدنش بلند شد و رفت دستش رو شست و برگشت پیش کوک
جونگ کوک: چه کتابی میخوندی؟
لیانا: هوم؟ اها اون کتابو میگی کتاب اموزش نگهداری بچست امروز سفارش دادم بخونم
جونگ کوک: خوبه
لیانا: میگم جونگ کوک یچیزی بگم ناراحت نمیشی؟
جونگ کوک: نه چیزی شده؟
لیانا: کوک من هوس مرغ سخاری کردم میشه سفارش بدی؟ البته اگر میشه
جونگ کوک: آره قشنگم چرا نمیشه هوس کردی دیگه این دست تو نیست که تازه خوبم هست یکم جون میگیری
لیانا: مرسی
رفت جلو لب کوک رو بوسید جونگ کوک هم چیزی که لیانا میخواست رو سفارش داد بعد از رسیدن غذا هر دو غذاشونو خوردن و بعد از جمع و جور کردن دوباره روی مبل کنار هم نشستن و مشغول فیلم شدم تا اینکه لیانا شیطنت به سرش زد و رفت روی پای کوک نشست و ....
کپی ممنوع ❌
۶۵.۸k
۲۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.