تک پارتی شوگا
تک پارتی شوگا
وقتی برف میاد و میبریش بیرون و یکدفعه یه گوله برف می زنی به صورتش و میله توی یقش
( ویو ا/ت )
امروز با گرمای دستای کسی دور کمرم بیدار شدم
و با دیدن شوگا که توی خوابش قرق شده بود برای هزارمین بار قند توی دلم آب شد
می خواستم پاشم برم که حلقه دستانش رو محکم تر کرد و گفت
شوگا : نه بیبی برو دیگه
ا/ت :خب باید پاشم صبحانه درست کنم
شوگا : خب حداقل بوس صبگاهیم رو بده بعد برو
یه بوس سطحی به لبش زدم
که چشاشو باز کرد
شوگا : هی این قبول نیست
ا/ت : به به آقای مین بلند شد
می خواست ببوستم
که با خودم گفتم اگه اون اول شروع کنه حالا حالا ها ول نمی کنه پس خودم سری تر بوسمون رو شروع کردم و چند ثانیه بعد ول کردم
شوگا : اخی چسبید
ا/ت : باشو ببینم
رفتم پرده های اتاق رو کنار زدم و دیدم برف شدیدی
کل آپارتمان رنگی رو سفید کرده
ا/ ت : واییییییییی یونگی یونگی یونگی یونگی پاشووووو
شوگا : چی شده !؟
ا/ت : بدو لباس بپوش داره برف میاد
شوگا : اول صبحی !!!
ا/ت : آره بدووووو
شوگا : وایییی نه توروخدا
ا/ت : پس تا یه ماه از بوس خبری نیست
شوگا : الان میرم می پوشم
( چند دقیقه بعد )
دست شوگا رو گرفتم و از پله ها داشتیم می رفتیم
شوگا : خب چرا از آسانسور نمیریم
ا/ت : آسانسور دیر می رسه
وقتی رسیدیم که حیاط آپارتمان دیدم
همه جا پوشیده شده از برف و هیچ جای رنگی ای نیست
و تا زانو هامون برف هست
ا/ت : بیا آدم برفی خیلی خیلی بزرگ درست کنیم
و دقیقا مثل حرفم یه آدم برفی بزرگ درست کردیم
یک لحظه دیدم شوگا حواسش نیست و بهش یه گوله برف بزرگ هم پرت کردم ولی صاف رفت توی صورتش
من نمی خواستم بره توی صورتش ولی خب از اونجایی که خیییییلللللییییی نشونه گیریم خوبببهههههه دقیقا خورد به صورتش
مطمئن بودم که اگه دستش بهم برسه می گشتم و همون لحظه که فکر می کردم وضعیت بدتر از این نمیشه همون گوله برف از توی صورتش سر خورد و رفت توی لباسش
من فقط تصمیم گرفتم که از اونجا دور شم که همون موقع صدای یونگی در آمد
یونگی : ا/تتتتت می کشمت
که پا به فرار گذاشتم
وقتی به خودم آمدم. دیدم خیلی از اونجا دور شدم و یونگی هم اون دوروبر نبود
نفسی از آسودگی کشیدم که همون لحظه چیزی روم افتاد
دیدم گوله برفی خیلی بزرگی روم افتاده و بعد بدون فاصله دو تا پته برف دیگه هم افتاد روم
ا/ت : اییییی له شدم
وقتی به زور برفارو از روی خودم کنار زدم و از زیر اون همه برف در آمدم دیدم یونگی یه میلی متری صورتم با لبخند ملیحی وایساده
و بعد هم شد طرفم و آمد در گوشم و گفت
شوگا : که به من برف می زنی مین ا/ت
بعد بوسه ای به لاله گوشم زد
ا/ت : یونگی غلط کردم ببخشید
شوگا : شب می بینمت بیبی .......
ببخشید اگه بد شد اولین فیکم بود ببخشید 🥺🖤
اگه بازم خواستید ممنون میشم ایده هاتون رو توی پستی که سنجاقش کردم بگین 😉
وقتی برف میاد و میبریش بیرون و یکدفعه یه گوله برف می زنی به صورتش و میله توی یقش
( ویو ا/ت )
امروز با گرمای دستای کسی دور کمرم بیدار شدم
و با دیدن شوگا که توی خوابش قرق شده بود برای هزارمین بار قند توی دلم آب شد
می خواستم پاشم برم که حلقه دستانش رو محکم تر کرد و گفت
شوگا : نه بیبی برو دیگه
ا/ت :خب باید پاشم صبحانه درست کنم
شوگا : خب حداقل بوس صبگاهیم رو بده بعد برو
یه بوس سطحی به لبش زدم
که چشاشو باز کرد
شوگا : هی این قبول نیست
ا/ت : به به آقای مین بلند شد
می خواست ببوستم
که با خودم گفتم اگه اون اول شروع کنه حالا حالا ها ول نمی کنه پس خودم سری تر بوسمون رو شروع کردم و چند ثانیه بعد ول کردم
شوگا : اخی چسبید
ا/ت : باشو ببینم
رفتم پرده های اتاق رو کنار زدم و دیدم برف شدیدی
کل آپارتمان رنگی رو سفید کرده
ا/ ت : واییییییییی یونگی یونگی یونگی یونگی پاشووووو
شوگا : چی شده !؟
ا/ت : بدو لباس بپوش داره برف میاد
شوگا : اول صبحی !!!
ا/ت : آره بدووووو
شوگا : وایییی نه توروخدا
ا/ت : پس تا یه ماه از بوس خبری نیست
شوگا : الان میرم می پوشم
( چند دقیقه بعد )
دست شوگا رو گرفتم و از پله ها داشتیم می رفتیم
شوگا : خب چرا از آسانسور نمیریم
ا/ت : آسانسور دیر می رسه
وقتی رسیدیم که حیاط آپارتمان دیدم
همه جا پوشیده شده از برف و هیچ جای رنگی ای نیست
و تا زانو هامون برف هست
ا/ت : بیا آدم برفی خیلی خیلی بزرگ درست کنیم
و دقیقا مثل حرفم یه آدم برفی بزرگ درست کردیم
یک لحظه دیدم شوگا حواسش نیست و بهش یه گوله برف بزرگ هم پرت کردم ولی صاف رفت توی صورتش
من نمی خواستم بره توی صورتش ولی خب از اونجایی که خیییییلللللییییی نشونه گیریم خوبببهههههه دقیقا خورد به صورتش
مطمئن بودم که اگه دستش بهم برسه می گشتم و همون لحظه که فکر می کردم وضعیت بدتر از این نمیشه همون گوله برف از توی صورتش سر خورد و رفت توی لباسش
من فقط تصمیم گرفتم که از اونجا دور شم که همون موقع صدای یونگی در آمد
یونگی : ا/تتتتت می کشمت
که پا به فرار گذاشتم
وقتی به خودم آمدم. دیدم خیلی از اونجا دور شدم و یونگی هم اون دوروبر نبود
نفسی از آسودگی کشیدم که همون لحظه چیزی روم افتاد
دیدم گوله برفی خیلی بزرگی روم افتاده و بعد بدون فاصله دو تا پته برف دیگه هم افتاد روم
ا/ت : اییییی له شدم
وقتی به زور برفارو از روی خودم کنار زدم و از زیر اون همه برف در آمدم دیدم یونگی یه میلی متری صورتم با لبخند ملیحی وایساده
و بعد هم شد طرفم و آمد در گوشم و گفت
شوگا : که به من برف می زنی مین ا/ت
بعد بوسه ای به لاله گوشم زد
ا/ت : یونگی غلط کردم ببخشید
شوگا : شب می بینمت بیبی .......
ببخشید اگه بد شد اولین فیکم بود ببخشید 🥺🖤
اگه بازم خواستید ممنون میشم ایده هاتون رو توی پستی که سنجاقش کردم بگین 😉
۱۳.۲k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.