هاشیرای جدید
هاشیرای جدید
پارت6
از دید مویچیرو:
چشمای رویایی شو آروم باز کرد:مویچیرو.... ساما؟
دیگه نتونستم گریمو تحمل کنم و زدم زیر گریه:دختر آخه چیکار کردی یه دقیقه هم نمیتونی بدون من دووم بیاری؟ 😭
لپاش سرخ شد و گفت:ببخشید که نگرانتون کردم
کمک کردم پاشه
منو نانومی لباسای خیسمون رو عوض کردیم و سوار اتوبوس شدیم برای برگشتن
تو اتوبوس من کنار پنجره نشستم و نانومی کنارم
هنوز لپاش سرخ بودن
بعد یهو از جا پرید و کل صورتش سرخ شد
دستشو گذاشت جلو دهنش
من:نانومی، چی شده؟
از دید نانومی:
تو راه داشتم به این فکر میکردم که مویچیرو ساما اونموقع بالا سرم چیکار میکرد؟
هرچه فکر کردم نتونستم بفهمم
وایسا، مویچیرو ساما داشت گریه میکرد، ینی خیلی وقت بود که من بیهوش بودم، از هر روش ممکنی هم استفاده کرد تا بهوش بیام، ولی نیومدم
پس میخاست!!!!،اااااااااااااععععععععع فااااااااکککککککککککک، میخاست تنفس مصنوعی بهم بدهههههههه؟ اونم خودشششششششششش!!؟؟
صورتم کامل سرخ شد و از جا پریدم
دستمو گذاشتم جلو صورتم
مو. ساما:نانومی، چی شده؟
وای حالا بهش چی میگفتم
مجبور شدم بگم
سرمو پایین انداختم و دستمو رو صورت گوجه ام گذاشتم:ش... شما، میخواستید..... بهم...... تنفس مصنوعی.... بدید؟
یهو سرخ شد:خ...خب چاره ای نداشتم🥴🥴
داشت عرق میکرد
دیگه بدنشم داشت داغ میکرد
میتونستم گرما رو از بدنش حس کنم
خیلیییی داشت داغ میکرد
من:مویچیرو ساما، حالتون خوبه؟
مو. ساما:آ... آره
دوتا دستاشو رو صورتش گذاشت و گفت:خیلی شانس آوردی که بهوش اومدی
بعد بدنش دیگه داشت جوش میورد
منم گرمم شد
دستاشو از صورتش آورد پایین:میتونم..... بگ.... بگم....... تت.... تقریبا......... ل... ل... لبام با...... لبات.....
دیگه صداش خش خشی شد و دستشو رو چشاش گذاشت چون بغض کرده بود:تقریبا..... 2 س م فاصله داشت 😖😢
دیگه بغضش ترکید و زد زیر گریه:نمیدونستم باید چیکار کنم، میترسیدم بمیری😭😭😭😭
خیلی بد داشت گریه میکرد
معلوم بود خیلی از کاری که کرده پشیمونه
من از اون موقع که بدنش داغ کرد سرخ شده بودم
ولی دلم براش سوخت
سرشو به نشانه نه تکون میداد و گریه میکرد
من:مویچیرو ساما، اشکالی نداره، شما میخواستید جونمو نجات بدید، کار بدی نکردید که الان احساس گناه و پشیمونی میکنید😟
دیگه سرشو تکون نمیداد
ولی آروم گریه میکرد:واقعا متاسفم، نمیدونستم چیکار کنم😖😢🥴
با دستمال تو جیبم اشکاشو پاک کردم و گفتم:اشکالی نداره😁
دمای بدنش از بالای 35 به منفی0رسید
دیگه سرد سرد شده بود
رسیدیم عمارت مه
من و شاگردای مویچیرو ساما شروع به تمرین کردیم و مویچیرو ساما هم نگاهمون میکرد و به بچه ها راهنمایی میکرد که چطوری شکستم بدن
ولی هیچکدومشون نتونستن شکستم بدن😎
پارت7 نمید کی🌧🪐
پارت6
از دید مویچیرو:
چشمای رویایی شو آروم باز کرد:مویچیرو.... ساما؟
دیگه نتونستم گریمو تحمل کنم و زدم زیر گریه:دختر آخه چیکار کردی یه دقیقه هم نمیتونی بدون من دووم بیاری؟ 😭
لپاش سرخ شد و گفت:ببخشید که نگرانتون کردم
کمک کردم پاشه
منو نانومی لباسای خیسمون رو عوض کردیم و سوار اتوبوس شدیم برای برگشتن
تو اتوبوس من کنار پنجره نشستم و نانومی کنارم
هنوز لپاش سرخ بودن
بعد یهو از جا پرید و کل صورتش سرخ شد
دستشو گذاشت جلو دهنش
من:نانومی، چی شده؟
از دید نانومی:
تو راه داشتم به این فکر میکردم که مویچیرو ساما اونموقع بالا سرم چیکار میکرد؟
هرچه فکر کردم نتونستم بفهمم
وایسا، مویچیرو ساما داشت گریه میکرد، ینی خیلی وقت بود که من بیهوش بودم، از هر روش ممکنی هم استفاده کرد تا بهوش بیام، ولی نیومدم
پس میخاست!!!!،اااااااااااااععععععععع فااااااااکککککککککککک، میخاست تنفس مصنوعی بهم بدهههههههه؟ اونم خودشششششششششش!!؟؟
صورتم کامل سرخ شد و از جا پریدم
دستمو گذاشتم جلو صورتم
مو. ساما:نانومی، چی شده؟
وای حالا بهش چی میگفتم
مجبور شدم بگم
سرمو پایین انداختم و دستمو رو صورت گوجه ام گذاشتم:ش... شما، میخواستید..... بهم...... تنفس مصنوعی.... بدید؟
یهو سرخ شد:خ...خب چاره ای نداشتم🥴🥴
داشت عرق میکرد
دیگه بدنشم داشت داغ میکرد
میتونستم گرما رو از بدنش حس کنم
خیلیییی داشت داغ میکرد
من:مویچیرو ساما، حالتون خوبه؟
مو. ساما:آ... آره
دوتا دستاشو رو صورتش گذاشت و گفت:خیلی شانس آوردی که بهوش اومدی
بعد بدنش دیگه داشت جوش میورد
منم گرمم شد
دستاشو از صورتش آورد پایین:میتونم..... بگ.... بگم....... تت.... تقریبا......... ل... ل... لبام با...... لبات.....
دیگه صداش خش خشی شد و دستشو رو چشاش گذاشت چون بغض کرده بود:تقریبا..... 2 س م فاصله داشت 😖😢
دیگه بغضش ترکید و زد زیر گریه:نمیدونستم باید چیکار کنم، میترسیدم بمیری😭😭😭😭
خیلی بد داشت گریه میکرد
معلوم بود خیلی از کاری که کرده پشیمونه
من از اون موقع که بدنش داغ کرد سرخ شده بودم
ولی دلم براش سوخت
سرشو به نشانه نه تکون میداد و گریه میکرد
من:مویچیرو ساما، اشکالی نداره، شما میخواستید جونمو نجات بدید، کار بدی نکردید که الان احساس گناه و پشیمونی میکنید😟
دیگه سرشو تکون نمیداد
ولی آروم گریه میکرد:واقعا متاسفم، نمیدونستم چیکار کنم😖😢🥴
با دستمال تو جیبم اشکاشو پاک کردم و گفتم:اشکالی نداره😁
دمای بدنش از بالای 35 به منفی0رسید
دیگه سرد سرد شده بود
رسیدیم عمارت مه
من و شاگردای مویچیرو ساما شروع به تمرین کردیم و مویچیرو ساما هم نگاهمون میکرد و به بچه ها راهنمایی میکرد که چطوری شکستم بدن
ولی هیچکدومشون نتونستن شکستم بدن😎
پارت7 نمید کی🌧🪐
۱.۵k
۲۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.