تفرقه
تفرقه
$$$$$$$$$$$$$$
پارت²
ویو یانگهی
بعد از کلاس دلم میخواست با سونهی بریم بیرون ولی طبق عادت هر روز،امروز هم قرار بود دائه جونگ بیاد دنبالم
÷سونهی
×بلهههه؟
÷تو الان کجا میخوای بری؟
×با بورام میرم پارک بعدشم خونه
÷هعییی..خوشبحالت..اوکی من باید برم کاری نداری؟
×کار که ندارم ولی کجا؟
÷خونمون
×اهاان..اوکی..با کی میری؟
÷دائه جونگ..برادر بزرگترم
×اهان..خدافظ فردا میبینمت
میخواستم امروز به مامانم بگم که با سونهی دوست شدم و فردا هم بگم بیاد خونه مون
《علامت دائهجونگ:^》
^یانگهی..
÷خدافظ سونهی
×خدافظظ
رفتم پیش دائهجونگ
÷اوپا..میشه فردا دوستم هم بیارم خونه؟
^دوستت؟کدوم؟
÷همینی که الان گفت خدافظ بهم
^اهااان..بنظر من اشکال نداره ولی اوما..
÷همین که تو راضی باشی خوبه
سوار ماشین شدیم و دائهجونگ به سمت خونه حرکت کرد
ویو مینمیچا(مامان یانگهی_فامیلی خودش مین هست و فامیل شوهرش کیم)
دائهجونگ و یانگهی بلخره اومدن خیلی خوشحال بودم چون از صبح تنها بودم.
÷اوما
-بله عزیزم
÷میشه فردا سونهی بیاد خونمون؟
-سونهی؟
÷اره..امروز باهاش دوست شدم اونم دانشجوی پزشکیه
-عوو..باشه میتونه بیاد..مامانش میزاره؟
÷امممم..اون..تنها زندگی میکنه
-چرا؟نکنه..
÷نه بابا..فقط ممامان باباش یه کشور دیگه هستن توی آلمان زندگی میکنن
-اهان..پس بهش بگو فردا بیاد پیش ما
÷چشم
$$$$$$$$$$$$$$
پارت²
ویو یانگهی
بعد از کلاس دلم میخواست با سونهی بریم بیرون ولی طبق عادت هر روز،امروز هم قرار بود دائه جونگ بیاد دنبالم
÷سونهی
×بلهههه؟
÷تو الان کجا میخوای بری؟
×با بورام میرم پارک بعدشم خونه
÷هعییی..خوشبحالت..اوکی من باید برم کاری نداری؟
×کار که ندارم ولی کجا؟
÷خونمون
×اهاان..اوکی..با کی میری؟
÷دائه جونگ..برادر بزرگترم
×اهان..خدافظ فردا میبینمت
میخواستم امروز به مامانم بگم که با سونهی دوست شدم و فردا هم بگم بیاد خونه مون
《علامت دائهجونگ:^》
^یانگهی..
÷خدافظ سونهی
×خدافظظ
رفتم پیش دائهجونگ
÷اوپا..میشه فردا دوستم هم بیارم خونه؟
^دوستت؟کدوم؟
÷همینی که الان گفت خدافظ بهم
^اهااان..بنظر من اشکال نداره ولی اوما..
÷همین که تو راضی باشی خوبه
سوار ماشین شدیم و دائهجونگ به سمت خونه حرکت کرد
ویو مینمیچا(مامان یانگهی_فامیلی خودش مین هست و فامیل شوهرش کیم)
دائهجونگ و یانگهی بلخره اومدن خیلی خوشحال بودم چون از صبح تنها بودم.
÷اوما
-بله عزیزم
÷میشه فردا سونهی بیاد خونمون؟
-سونهی؟
÷اره..امروز باهاش دوست شدم اونم دانشجوی پزشکیه
-عوو..باشه میتونه بیاد..مامانش میزاره؟
÷امممم..اون..تنها زندگی میکنه
-چرا؟نکنه..
÷نه بابا..فقط ممامان باباش یه کشور دیگه هستن توی آلمان زندگی میکنن
-اهان..پس بهش بگو فردا بیاد پیش ما
÷چشم
۲.۷k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.