𝑰𝒎 𝒑𝒓𝒐𝒎𝒊𝒔𝒆
PART 11
ولی شما شرط هارو نرسوندیدد😔😀
#جمهوری_اسلامی_ایران
ویو ته
به بادیگارد زنگ زدم بیاد اینجا این احمق هم که خوابش برده.
بهش گفتم جونگ هی رو ببره امارت یه ماشین هم واسه خودمو ا/ت گرفتم لباساش پاره پوره شده بود تقریبا همه بدنش معلوم بود کتمو در آوردم انداختم رو شونش بهبه میبینم یه نفر دیگه هم غیرتی شده جینس دقیقا جلوی پاهای ا/ت وایسا بود تا بدنش دیده نشه.
ویو ا/ت:
یا حسین یکی ازین ور چسبیده بهم یکی به پاهام چسبیده
نمیدونستم جینس هم غیرتی عه قشنگ متوجه میشدم رنگ شده مثل گوجه...
ماشین که اومد نشستیم روش نگاه های راننده رو روی خودم حس میکردم ...
🌝
که یهو تهیونگ کتشو از رو شونم آورد جلوم انداخت جینس هم سرشو گذاشت رو پاهام
احساس میکنم جینس در زندگی قبلیش انسان بوده آخه کیوت خرر تو اینارو از کجا بلدییی؟!
ویو نویسنده
هر لحظه حرارت بدن ا/ت بیشتر میشد تهیونگ هم به ا/ت چسبیده بود بدنش دیده نشه
تهیونگ به غیرتی بودن جینس حسودی میکرد. (بچم)
وقتی رسیدن عمارت خدمتکار هارو مرخص کرد .
لباس هاشونو عوض کردن (لباس ا/ت رو گذاشتم
لباس واسه تهیونگ نتوانستم پیدا کنم وی پی آنم روشن نمیشه)
ویو ته
رو مبل نشسته بودم دیدم ا/ت اومد تو پذیرایی
ولی با اون لباسش قشنگ ترقوه هاش زده بود بیرون
و انگشت های کشیدش (تهیونگ جان شما همه اینارو دارید هااا )
دیدم صدای جنگ گرگ و یچیزی میاد منو ا/ت دویدیم تو اتاق دیدیم یونتان و جینس دارن سر یه اسباب بازی دعوا میکنن.
نویسنده:
این دوتا که از خنده پاره شده بودن یونتان و جینس نگاشون میکردن
اگه کم بود ببخشید باید برم
شرط ها ۲لایک
۲کامنت
ولی شما شرط هارو نرسوندیدد😔😀
#جمهوری_اسلامی_ایران
ویو ته
به بادیگارد زنگ زدم بیاد اینجا این احمق هم که خوابش برده.
بهش گفتم جونگ هی رو ببره امارت یه ماشین هم واسه خودمو ا/ت گرفتم لباساش پاره پوره شده بود تقریبا همه بدنش معلوم بود کتمو در آوردم انداختم رو شونش بهبه میبینم یه نفر دیگه هم غیرتی شده جینس دقیقا جلوی پاهای ا/ت وایسا بود تا بدنش دیده نشه.
ویو ا/ت:
یا حسین یکی ازین ور چسبیده بهم یکی به پاهام چسبیده
نمیدونستم جینس هم غیرتی عه قشنگ متوجه میشدم رنگ شده مثل گوجه...
ماشین که اومد نشستیم روش نگاه های راننده رو روی خودم حس میکردم ...
🌝
که یهو تهیونگ کتشو از رو شونم آورد جلوم انداخت جینس هم سرشو گذاشت رو پاهام
احساس میکنم جینس در زندگی قبلیش انسان بوده آخه کیوت خرر تو اینارو از کجا بلدییی؟!
ویو نویسنده
هر لحظه حرارت بدن ا/ت بیشتر میشد تهیونگ هم به ا/ت چسبیده بود بدنش دیده نشه
تهیونگ به غیرتی بودن جینس حسودی میکرد. (بچم)
وقتی رسیدن عمارت خدمتکار هارو مرخص کرد .
لباس هاشونو عوض کردن (لباس ا/ت رو گذاشتم
لباس واسه تهیونگ نتوانستم پیدا کنم وی پی آنم روشن نمیشه)
ویو ته
رو مبل نشسته بودم دیدم ا/ت اومد تو پذیرایی
ولی با اون لباسش قشنگ ترقوه هاش زده بود بیرون
و انگشت های کشیدش (تهیونگ جان شما همه اینارو دارید هااا )
دیدم صدای جنگ گرگ و یچیزی میاد منو ا/ت دویدیم تو اتاق دیدیم یونتان و جینس دارن سر یه اسباب بازی دعوا میکنن.
نویسنده:
این دوتا که از خنده پاره شده بودن یونتان و جینس نگاشون میکردن
اگه کم بود ببخشید باید برم
شرط ها ۲لایک
۲کامنت
۱.۸k
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.