عشق ناخواسته

پارت ۶
کوک ویو
امروز بابام دعوتم کرده بود خونشون اون دختر عمه ی نچسبمم هست بابام میگه باید بااون هرزه ازدواج کنم
ا.ت ویو
رفتم داخل اتاق
+بامن کاری داشتید؟
_ اره تو باید امشب نقش دوست دخترم رو بازی کنی به اجوما میگم برات لباس بیاره ومیکاپ آرتیست میاد آمادت کنه اونجا بهم میگی ددی یا کوکی حالا گورت رو گم کن
رفتم تو اتاقم یعنی چی باید نقش دوست دخترش رو بازی کنم (دلتم بخواد ) تو همین فکرا بودم که خوابم برد ساعت پنج بیدار شدم رفتم حمام اومد بیرون موهامو خشک کردم اجوما با یه نفر اومد لباس رو داد فلش بک به ساعت هفت
کارش تموم شد رفت منم رفتم پایین سوار ماشین شدم
بعد چند مین رسیدیم به عمارتش
_ پیادشو دستتو بده من اونجا ددی یا کوکی صدام میکنی رسمی هم حرف نزن (جدی)
+باشه
رفتیم داخل سلام کردیم نشستیم
(علامت دختر عموش×)
×  عشقم این هرزه کیه
دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم یدونه زدم توگوشش
+ لقب خودتو رومن نزار (از عصبانیت قرمز شده بدبخت)
کوک ویو
وقتی ا.ت زدش دلم خنک شد ولی برا اولین بار ازش ترسیدم تاحالا عصبانی ندیده بودمش حتما خیلی عصبی شده
× عشقم اون هرزه منو زد چرا کاری نمیکنی (گریه)
منم یکی زدم تو اون گوشش
_ هرزه خودتی دفعه اخرته که به دوست دختر من میگی هرزه فهمیدی (عربده )
×فه فهمیدم [از ترس لکنت گرفته (حقته دختره ی عوضی ) ]

دست ا.ت رو گرفتم از خونه بردم بیرون که گریه کرد
+ ایی دستم  دستت رو شول کن دستم شکست
دستم رو شول کردم کشیدمش تو بغلم .........

گایز من تا اینجا میزارم بقیش هم هروقت وقت شد بنویسم

لباس ا.ت اسلاید ۱
مدل مو ا‌.ت اسلاید ۲
آرایش ا.ت اسلاید ۳