پارت 5 خون سیاه
Black_blood
part 5
جیمین: خوب همه از پنجره پرت شدنن پایین ولی خوب با این یکی پنج نفر بیشتر نبودنن
تهیونگ: خوب باید صحنه جرم رو قشنگ بگردیم حتی کوچک ترین سر نخ هم کافیه
تهیونگ: بعد باید نفر بعدی که قربانی هستش رو پیدا کنیم
جونکوک: تو از کجا انقدر اطلاع داری آقای کاراگاه
تهیونگ: بله لطفا دروبین رو من، من اقای کیم تهیونگ فرزنده خانم کیم هیون چی کارگاه حرفه ای و فرزنده کیم جونگ گیل پلیس درجه یک
جیمین: اوووو
جونکوک: ولی خوب چجوری میخایم بریم اون کلاس پلیس ها ورود به اون کلاس رو ممنوع کرده
یونگی: بعضی اوقات شک میکنم به این که چجوری تا لان مدرسه رو گذروندی
جیمین: یونگی عزیز همه مثل شما حرفیه نیست
تهیونگ: به هرحال به کسی شک دارین
یونگی: نه اما کم کم شاید به یه نتیجه برسیم
(فردا صبح)
بعد صبحونه خوردن داشتیم میرفتیم تو کلاس یکی خورد به یونگی
(اعلامت ~ ریو جین)
~ببخشید
تهیونگ: به دستش که دقت کردم خال کوبی جالبی داشت
یونگی: اشکالی نداره
جیمین: بریم دیگه
یونگی: باشه
رفتیم تو کلاس کا اقای هان اومد
=سلام بچه ها
که بعد حضور غیاب کرد
=در مورد اتفاق دیروز سعی کنید زیاد بهش فک نکنید تمام حواستون رو به درستون بدید بعد بچه ها قدر زندگی خودتون رو بدونید و تز به خوبی لذت ببرید خوب دیگه بریم سر درسمون
تهیونگ: یونگی
یونگی: ها
تهیونگ: در مورد اون پسر که دیدیم اسمش چی بود
یونگی: کدومو میگی منظورت ریو جینه
تهیونگ: نمیدونم حالا کی بود ولی خوب عجیب بنظرت نمیومد
یونگی: نه من خیلی وقته که میشناسمش
تهیونگ: ولی خال کوبی به نظر اشنا میومد نکنه قاتل این فکرارو بزار کنار ته (تو ذهن خودش)
زنگ خورد رفتم سالن غذا خوری
داشتیم در مورد قتل دیروز حرف میزدیم
جونکوک: راستی اصلا اونی که دیروز مرد کی بود
یونگی: نمیدونم
یونا و هانا: سلام
سلام(همه)
هانا: داشتید در مورد دیروز حرف میزدید نه
تهیونگ: هوم
یونا: اونی که دیروز مرد یونگ ایل بود
جیمین: چی بهش نمی خورد احل خودکشی باشه
جونکوک: هوممم راست میگه حیف بود بچه به اون جونی
یونا: خوب پدر بزرگ گفتی 80 سالت بود جوری حرف میزنه انگار خودش مال ده قرن پیشه و از ما بزرگ تره😂
تهیونگ: برادر از من به تو نصیحت به تو نیونده بخای حرف های عاطفی بزنی
هانا: این از این یکی بدتر دو روز نشده اومده برادرم داداشم دراورده
part 5
جیمین: خوب همه از پنجره پرت شدنن پایین ولی خوب با این یکی پنج نفر بیشتر نبودنن
تهیونگ: خوب باید صحنه جرم رو قشنگ بگردیم حتی کوچک ترین سر نخ هم کافیه
تهیونگ: بعد باید نفر بعدی که قربانی هستش رو پیدا کنیم
جونکوک: تو از کجا انقدر اطلاع داری آقای کاراگاه
تهیونگ: بله لطفا دروبین رو من، من اقای کیم تهیونگ فرزنده خانم کیم هیون چی کارگاه حرفه ای و فرزنده کیم جونگ گیل پلیس درجه یک
جیمین: اوووو
جونکوک: ولی خوب چجوری میخایم بریم اون کلاس پلیس ها ورود به اون کلاس رو ممنوع کرده
یونگی: بعضی اوقات شک میکنم به این که چجوری تا لان مدرسه رو گذروندی
جیمین: یونگی عزیز همه مثل شما حرفیه نیست
تهیونگ: به هرحال به کسی شک دارین
یونگی: نه اما کم کم شاید به یه نتیجه برسیم
(فردا صبح)
بعد صبحونه خوردن داشتیم میرفتیم تو کلاس یکی خورد به یونگی
(اعلامت ~ ریو جین)
~ببخشید
تهیونگ: به دستش که دقت کردم خال کوبی جالبی داشت
یونگی: اشکالی نداره
جیمین: بریم دیگه
یونگی: باشه
رفتیم تو کلاس کا اقای هان اومد
=سلام بچه ها
که بعد حضور غیاب کرد
=در مورد اتفاق دیروز سعی کنید زیاد بهش فک نکنید تمام حواستون رو به درستون بدید بعد بچه ها قدر زندگی خودتون رو بدونید و تز به خوبی لذت ببرید خوب دیگه بریم سر درسمون
تهیونگ: یونگی
یونگی: ها
تهیونگ: در مورد اون پسر که دیدیم اسمش چی بود
یونگی: کدومو میگی منظورت ریو جینه
تهیونگ: نمیدونم حالا کی بود ولی خوب عجیب بنظرت نمیومد
یونگی: نه من خیلی وقته که میشناسمش
تهیونگ: ولی خال کوبی به نظر اشنا میومد نکنه قاتل این فکرارو بزار کنار ته (تو ذهن خودش)
زنگ خورد رفتم سالن غذا خوری
داشتیم در مورد قتل دیروز حرف میزدیم
جونکوک: راستی اصلا اونی که دیروز مرد کی بود
یونگی: نمیدونم
یونا و هانا: سلام
سلام(همه)
هانا: داشتید در مورد دیروز حرف میزدید نه
تهیونگ: هوم
یونا: اونی که دیروز مرد یونگ ایل بود
جیمین: چی بهش نمی خورد احل خودکشی باشه
جونکوک: هوممم راست میگه حیف بود بچه به اون جونی
یونا: خوب پدر بزرگ گفتی 80 سالت بود جوری حرف میزنه انگار خودش مال ده قرن پیشه و از ما بزرگ تره😂
تهیونگ: برادر از من به تو نصیحت به تو نیونده بخای حرف های عاطفی بزنی
هانا: این از این یکی بدتر دو روز نشده اومده برادرم داداشم دراورده
۴.۲k
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.