کوک: خب من رفتم (خجالتی)
کوک: خب من رفتم (خجالتی)
ته: این بشر چقد کیوته(تو دلش)
یونگی: اگه تو منو لو نداده بودی الان درستش کرده بودم
جیمین: ها الان انداختی بودی گردن من در رفته بودی
یونگی: نه با هرکسی اینکار میکردم جز تو(بعد رفت)
جیمین از خوشحالی داشت بال درمیورد رفت داخل اتاق ته: چی شده انقد خوشحالی
جیمین: من حس عجیبی دارم.....فک کنم که.. هیچی ولش بهش فک نکن
ته: میگی یا خودم از یونگی میپرسم
جیمین:اههههه باش حس میکنم یونگی رو دوس دارم
ته: اوووووووووو میگممم مشکوک میزنی
جیمین: تهههه نکنننن
ته: باش ولی باید بهش اعتراف کنی ها نگی خودم میگم بهش
جیمین: ته خودم هروقت خواستم بهش میگممم(عصبی)
ته: باش وحشی(خنده)
وقت ناهار بود همه رفتن تا کافه شرکت یچیزی بخورن
ته رفت دسشویی که کوک هم همونجا بود کوک با دیدن تهیونگ ضربان قلبش رفت رو هزار هرلحظه خودشو کنترل میکرد که لباشو نبوسه تهیونگ رفت کنار کوک دستاشو بشوره کسی تو دستشویی نبود جز تهیونگ و کوک تهیونگ کمر کوک و گرفت کشید سمت خودش
کوک: چیکار میکنی
ته: هوم حس میکنم دارم کنترلم رو از دست میدم
کوک: چی
ته: الان بهت میگم
ته لباشو روی لب کوک گذاشت و ازش جدا شد
کوک گردن تهیونگ رو گرفت بوسهی عمیقی بهش زد
ته: کاری که الان کردیم رو فراموش کن
کوک: واسه چی
ته: چون من و تو همجنس همیم
کوک: خیلی بدی همیشه با احساست همه بازی میکنی هوس باززز(بغض)
ته: هیششش خودم میدونم چیکار میکنم
کوک: هیچی جز یه هوس باز نیستی
ته: مواظب باش چی میگی
کوک: میفهمم چی میگم خیلی خوبم میفهمم
ته: جونگکوک ببین
کوک: جلوی دهن ته رو گرفت نمیخوام هیچی بگی
بعد رفت
ته: این بشر چقد کیوته(تو دلش)
یونگی: اگه تو منو لو نداده بودی الان درستش کرده بودم
جیمین: ها الان انداختی بودی گردن من در رفته بودی
یونگی: نه با هرکسی اینکار میکردم جز تو(بعد رفت)
جیمین از خوشحالی داشت بال درمیورد رفت داخل اتاق ته: چی شده انقد خوشحالی
جیمین: من حس عجیبی دارم.....فک کنم که.. هیچی ولش بهش فک نکن
ته: میگی یا خودم از یونگی میپرسم
جیمین:اههههه باش حس میکنم یونگی رو دوس دارم
ته: اوووووووووو میگممم مشکوک میزنی
جیمین: تهههه نکنننن
ته: باش ولی باید بهش اعتراف کنی ها نگی خودم میگم بهش
جیمین: ته خودم هروقت خواستم بهش میگممم(عصبی)
ته: باش وحشی(خنده)
وقت ناهار بود همه رفتن تا کافه شرکت یچیزی بخورن
ته رفت دسشویی که کوک هم همونجا بود کوک با دیدن تهیونگ ضربان قلبش رفت رو هزار هرلحظه خودشو کنترل میکرد که لباشو نبوسه تهیونگ رفت کنار کوک دستاشو بشوره کسی تو دستشویی نبود جز تهیونگ و کوک تهیونگ کمر کوک و گرفت کشید سمت خودش
کوک: چیکار میکنی
ته: هوم حس میکنم دارم کنترلم رو از دست میدم
کوک: چی
ته: الان بهت میگم
ته لباشو روی لب کوک گذاشت و ازش جدا شد
کوک گردن تهیونگ رو گرفت بوسهی عمیقی بهش زد
ته: کاری که الان کردیم رو فراموش کن
کوک: واسه چی
ته: چون من و تو همجنس همیم
کوک: خیلی بدی همیشه با احساست همه بازی میکنی هوس باززز(بغض)
ته: هیششش خودم میدونم چیکار میکنم
کوک: هیچی جز یه هوس باز نیستی
ته: مواظب باش چی میگی
کوک: میفهمم چی میگم خیلی خوبم میفهمم
ته: جونگکوک ببین
کوک: جلوی دهن ته رو گرفت نمیخوام هیچی بگی
بعد رفت
۱.۴k
۰۸ آذر ۱۴۰۳