تیغِ چشمانت زخم می زند
تیغِ چشمانت زخم می زند
بر شبِ جانم
ساعت دلتنگیم را کوک میکنم
ایوان آغوشم را محیای خیالِ
سبز تو می کنم
صدای پای خیالت
شعرم را بیدار می کند
سر برگ تقویم خواستنت را
بر دیوار قلبم سنجاق میکنم
هر شب برای شُر شُر باران آمدنت
دعا میکنم
ماه چشمانت طلوع می کند
بر شبِ تار من
تبعید می شوم به ابدیت دستهای
لطیف زنانه ات
معتکف صحن و سرای شانه های
اطلسی تو می شوم
پیچک عطرِ تلخ نبودنت
پشت پنجره ی شب
چنان بی تابم می کند
که گُم می شوم در خود
بیا
تو مرا پیدا کن
حجم خیالِ آبی تو
پُر می کند عاشقانه های
شبم را
در هیاهوی گریه ی احساسم
تو مرا آرامم کن
بر شبِ جانم
ساعت دلتنگیم را کوک میکنم
ایوان آغوشم را محیای خیالِ
سبز تو می کنم
صدای پای خیالت
شعرم را بیدار می کند
سر برگ تقویم خواستنت را
بر دیوار قلبم سنجاق میکنم
هر شب برای شُر شُر باران آمدنت
دعا میکنم
ماه چشمانت طلوع می کند
بر شبِ تار من
تبعید می شوم به ابدیت دستهای
لطیف زنانه ات
معتکف صحن و سرای شانه های
اطلسی تو می شوم
پیچک عطرِ تلخ نبودنت
پشت پنجره ی شب
چنان بی تابم می کند
که گُم می شوم در خود
بیا
تو مرا پیدا کن
حجم خیالِ آبی تو
پُر می کند عاشقانه های
شبم را
در هیاهوی گریه ی احساسم
تو مرا آرامم کن
۵.۱k
۰۶ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.