گس لایتر/ادامه پارت ۲۸۶
جونگکوک: اصلا... خودم میرسونمتون... نیازی نیست با اون برین
بایول: تظاهر نکن که یه پدر نگرانی!... یا یه مرد مسئولیت پذیر!... همون پارک جیمین که از آوردن اسمش بیزاری از تو خیلی مرد تره!!...
حرفاش که تموم شد لحنشو تندتر کرد...
بایول: از سر راهم برو کنار! میخوام برم!...
گوش نمیکرد! راهشونو سد کرده بود... خشم و بغضش به هم عجین شده بود...
با صدایی که از غضب میلرزید حرف زد...
جونگکوک: نمیری! اگرم میخوای بری پسرمو نمیبری!
بایول: میدونی وقتی اومدم پیشش از دیدنم هیچ واکنشی نشون نداد؟ نمیذارم با خودخواهیت بین منو بچم فاصله بندازی!... از صدای بلندت... از نگاه بی احساس و بی رحمت نمیترسم!... دیگه حق دخالت توی زندگیمو نداری!....
لبای جونگ هون شروع به لرزیدن کرد و صدای بغض آلودش بلند شد... سرشو رو شونه ی بایول گذاشت و به لباسش چنگ زد...
سرشو نوازش کرد...
جونگکوک وقتی صدای پسرشو شنید سکوت کرد... دیگه چیزی نگفت... ناراحتی و بغض جونگ هون تنها چیزی بود که در کسری از ثانیه متوقفش میکرد... نگاهشو از بایول گرفت و به صورت بچه دقت کرد... با صدای گریه کردنش دستشو برای پاک کردن اشکاش جلو برد... باصدای لرزون و بغض آلودش لب زد:
"گریه نکن پسرم... دورت بگردم... دیگه بلند حرف نمیزنیم"
بایول وقتی دید که جونگکوک گاردشو پایین آورده از فرصت استفاده کرد... دستشو پس زد... از کنارش عبور کرد و بیرون رفت... جونگکوک میخواست که دنبالش بره... اما نایون دستشو گرفت و مانع شد... در رو بست!
نایون: نه پسرم!
جونگکوک: چرا نه؟ اونا همه ی زندگی منن... کسی نمیتونه تصاحبشون کنه!!!...
دستشو سمت در برد که بازش کنه و دنبالشون بره... نایون یقه ی لباسشو کشید که باعث شد پیرهنش جر بخوره... و فریاد زد!
نایون: تمومش کن!... اشتباه از طرف ما بوده... من از دیدن بایول احساس گناه میکنم!... میدونم دوسشون داری... ولی این شکلی راهش نیست!
جونگکوک: میدونم... همه چی تقصیر منه!... ولی دست خودم نیست... وقتی جیمین رو کنار بایول میبینم دیوونه میشم... دیگه خون به مغزم نمیرسه!... هرچقدم به خودم میگم لعنتی! خودتم خیانت کردی حالیم نمیشه!... اوما... این اولین باره توی زندگیم که کسیو با تمام وجودم میخوام... اگر پیش من برنمیگرده باشه... ولی به قیمت جونمم تموم شده اجازه نمیدم سهم کس دیگه بشه!
نایون: با دیوونه بازی چیزی درست نمیشه! اینطوری نمیتونی دوباره دلشو بدست بیاری!... کارت ساده نیست! باید صبور باشی!
بایول: تظاهر نکن که یه پدر نگرانی!... یا یه مرد مسئولیت پذیر!... همون پارک جیمین که از آوردن اسمش بیزاری از تو خیلی مرد تره!!...
حرفاش که تموم شد لحنشو تندتر کرد...
بایول: از سر راهم برو کنار! میخوام برم!...
گوش نمیکرد! راهشونو سد کرده بود... خشم و بغضش به هم عجین شده بود...
با صدایی که از غضب میلرزید حرف زد...
جونگکوک: نمیری! اگرم میخوای بری پسرمو نمیبری!
بایول: میدونی وقتی اومدم پیشش از دیدنم هیچ واکنشی نشون نداد؟ نمیذارم با خودخواهیت بین منو بچم فاصله بندازی!... از صدای بلندت... از نگاه بی احساس و بی رحمت نمیترسم!... دیگه حق دخالت توی زندگیمو نداری!....
لبای جونگ هون شروع به لرزیدن کرد و صدای بغض آلودش بلند شد... سرشو رو شونه ی بایول گذاشت و به لباسش چنگ زد...
سرشو نوازش کرد...
جونگکوک وقتی صدای پسرشو شنید سکوت کرد... دیگه چیزی نگفت... ناراحتی و بغض جونگ هون تنها چیزی بود که در کسری از ثانیه متوقفش میکرد... نگاهشو از بایول گرفت و به صورت بچه دقت کرد... با صدای گریه کردنش دستشو برای پاک کردن اشکاش جلو برد... باصدای لرزون و بغض آلودش لب زد:
"گریه نکن پسرم... دورت بگردم... دیگه بلند حرف نمیزنیم"
بایول وقتی دید که جونگکوک گاردشو پایین آورده از فرصت استفاده کرد... دستشو پس زد... از کنارش عبور کرد و بیرون رفت... جونگکوک میخواست که دنبالش بره... اما نایون دستشو گرفت و مانع شد... در رو بست!
نایون: نه پسرم!
جونگکوک: چرا نه؟ اونا همه ی زندگی منن... کسی نمیتونه تصاحبشون کنه!!!...
دستشو سمت در برد که بازش کنه و دنبالشون بره... نایون یقه ی لباسشو کشید که باعث شد پیرهنش جر بخوره... و فریاد زد!
نایون: تمومش کن!... اشتباه از طرف ما بوده... من از دیدن بایول احساس گناه میکنم!... میدونم دوسشون داری... ولی این شکلی راهش نیست!
جونگکوک: میدونم... همه چی تقصیر منه!... ولی دست خودم نیست... وقتی جیمین رو کنار بایول میبینم دیوونه میشم... دیگه خون به مغزم نمیرسه!... هرچقدم به خودم میگم لعنتی! خودتم خیانت کردی حالیم نمیشه!... اوما... این اولین باره توی زندگیم که کسیو با تمام وجودم میخوام... اگر پیش من برنمیگرده باشه... ولی به قیمت جونمم تموم شده اجازه نمیدم سهم کس دیگه بشه!
نایون: با دیوونه بازی چیزی درست نمیشه! اینطوری نمیتونی دوباره دلشو بدست بیاری!... کارت ساده نیست! باید صبور باشی!
۳۶.۷k
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.