حواسم را هرکجا پرت می کنم

حواسم را هرکجا پرت می کنم،
خیال تو دستش را می گیرد
و در همان خیابان قدم می زنند!
سرم را گرم هرچیزی که می کنم،
هوای تو سردش می کند
و مدام به سرم می زند ...
و من هنوز نشسته ام کنار بخاری،
سرم را گرم می کنم،
نشسته ام و کوک های دلم را وا می کنم!
ولی، تنگ تر می شود!

ای لعنت به تو
با قهوه و کتاب، با موسیقی و شعر و بافتنی،
با قافیه و استعاره، بازی با کلمات،
با هیچ چییز،
حواسم پرت نمی شود.
دلم برای تو بیشتر،
دلم برای روزهای با تو،
بیشتر تنگ می شود...!
دیدگاه ها (۱)

گونه های تَر من،دست پر از مِهر کسی را حس کردسر من ناز و نواز...

با تبسٖم های گرمت روز من آغاز شد صبح آمد،خنده ات جاری...

ای که تویی همه کسم ! بی تو میگیره نفسم ... #اردلان_سرافراز

این روزهابه آرامی دوستت دارمجوری کنار تو می آیممبادا که ناز ...

عاشقی با تو قشنگ است بیا دل بدهیم فکر کن ! قافیه تنگ است بی...

_چشم هایم خیره به چشم های نوزادی ست که تازه به دنیا آمدههمه ...

بازگشت عشق پارت یکیک دلم می خواست از تودوروکی بنویسم ولی به ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط