چند پارتی جیمین و تهیونگ داداشم و مافیا p5
میا و ا.تو لیا باهم حرف زدن و اینا که سرو کله جیمین و کوک پیدا شد
ا.ت:بیاید بریم(چش غره)
جیمین :ا.ت وایسا
ا.ت داشت میرفت که جیمین دستشو گرفت
ا.ت:دیوونه ولم کن آقا تهیونگ اجازه داده هرکاری بکنم
جیمین:بی غیرت نیستم بذارم هرغلطی کنی
دستشو کشوند و برد یه گوشه
ا.ت:برو کنار میخوام برم
جیمین:دور و بر اون عوضی نبینمت
ا.ت:به خودم مربوطه عوضی
زد به جیمین و رفت
کوک:اون بهت گفت عوضی؟(کپ کرده)
جیمین:عوضی آره وایسا
کوک دستشو گرفت
کوک:الان عصبی میری بچه رو ناکار میکنی
رفتن کلاس استاد اوند درس بده که در زده شد تهیونگ بود
استاد:بله بفرمایید
تهیونگ:اومد دنبال ا.ت
جیمین عصبی نگاش کرد
استاد:آقای کیم لطفا کلاس هست چه نسبتی باهاش داری ؟
تهیونگ:دوس پسرشم میخوام ببرمش
اینو که گفت جیمین به من نگاه کرد و محکم پاشد
جیمین:جی زر میزنی؟(داد)
تهیونگ:ب ت ربطی نداره(داد)
(کلا داد میزدن)
جیمین:خیلییی ربط داره این بچه صاحاب داره ها(داد)
تهیونگ:اگه داشته باشه اونم منم (داد)
استاد :لط..لطفا اقایون(با ترس)
تهیونگ و جیمین:استاد لطفا دخالت نکنید
جیمین:عوضی یبار دیگه اسمشو بیاری من میدونم و تو(داد)
تهیونگ:کص*کش به تو ربطی نداره میخوام دوس دخترم رو ببرم(داد)
جیمین:هوششش گوه نخور ابجیمو هیچ جا نمیبری
ا.ت:بسه تورو خدا ابرو برام نذلشتید(بلند)
جیمین و تهیونگ:دخالت نکننن(داد)
استاد:۳تاتون برید دفتر
همشون از کلاس رفتن بیرون و رفتن دفتر و بحث کردن و اینا
ا.ت:بیاید بریم(چش غره)
جیمین :ا.ت وایسا
ا.ت داشت میرفت که جیمین دستشو گرفت
ا.ت:دیوونه ولم کن آقا تهیونگ اجازه داده هرکاری بکنم
جیمین:بی غیرت نیستم بذارم هرغلطی کنی
دستشو کشوند و برد یه گوشه
ا.ت:برو کنار میخوام برم
جیمین:دور و بر اون عوضی نبینمت
ا.ت:به خودم مربوطه عوضی
زد به جیمین و رفت
کوک:اون بهت گفت عوضی؟(کپ کرده)
جیمین:عوضی آره وایسا
کوک دستشو گرفت
کوک:الان عصبی میری بچه رو ناکار میکنی
رفتن کلاس استاد اوند درس بده که در زده شد تهیونگ بود
استاد:بله بفرمایید
تهیونگ:اومد دنبال ا.ت
جیمین عصبی نگاش کرد
استاد:آقای کیم لطفا کلاس هست چه نسبتی باهاش داری ؟
تهیونگ:دوس پسرشم میخوام ببرمش
اینو که گفت جیمین به من نگاه کرد و محکم پاشد
جیمین:جی زر میزنی؟(داد)
تهیونگ:ب ت ربطی نداره(داد)
(کلا داد میزدن)
جیمین:خیلییی ربط داره این بچه صاحاب داره ها(داد)
تهیونگ:اگه داشته باشه اونم منم (داد)
استاد :لط..لطفا اقایون(با ترس)
تهیونگ و جیمین:استاد لطفا دخالت نکنید
جیمین:عوضی یبار دیگه اسمشو بیاری من میدونم و تو(داد)
تهیونگ:کص*کش به تو ربطی نداره میخوام دوس دخترم رو ببرم(داد)
جیمین:هوششش گوه نخور ابجیمو هیچ جا نمیبری
ا.ت:بسه تورو خدا ابرو برام نذلشتید(بلند)
جیمین و تهیونگ:دخالت نکننن(داد)
استاد:۳تاتون برید دفتر
همشون از کلاس رفتن بیرون و رفتن دفتر و بحث کردن و اینا
۶.۵k
۱۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.