(ازدواج اجباری)Part.10
کوک*ویو
رفتم از فرودگاه پرسیدم بلیط واسه ژاپن کی هست.
گفت:بلیط ژاپن تا موقع ای که هواپیما برگرده یعنی فردا وقت هست.
گفتم:واقعا عالی هست.
بعدشم رفتم خونم.
ا/ت*ویو
فردا صبح به ژاپن میرسم.
باید دنبال یه هتل باشم تا چند مدت تا اینکه یه خونه بگیرم.
رفتم تو اینترنت.
یه هتل خوب گیر آوردم.
واسه فردا ظهر.
کوک*ویو
فردا صبح شد.
الان از خواب پاشدم رفت، فرودگاه منتظر موندم تمام.
وسایلم رو جمع کردم.
ا/ت*ویو.
رسیدم به ژاپن الان صبح هستش.
دارم یه خورده از خیابونای ژاپن دیدن میکنم تا ظهر.
داشتم قدم میزدم.
ولی یهو به یه جای خلوت رسیدم.
هیچ کس نبود.
بعد از یه جا یهو یه مرد در اومد.
بعدش ۹ تا مرد دیگه.
گفتم
ا/ت:اینجا چه خبره
مرده:نترسید خانوم با ما بیان ما از اربابمون دستور گرفتیم.
ا/ت:چی میگی.
بعدش اومدن دستام و گرفتن و سوار یه ماشین کردن.
بعدش بردنم به یه عمارت بزرگ.
بردنم داخل عمارت یکی روی مبل نشسته بود.
بردنم جلوی اون.
مرده گفت
مرده:ارباب به نظرتون مناسبه
اربابشون:مناسب خیلی هم مناسبه.
ا/ت:چی.
پایان
رفتم از فرودگاه پرسیدم بلیط واسه ژاپن کی هست.
گفت:بلیط ژاپن تا موقع ای که هواپیما برگرده یعنی فردا وقت هست.
گفتم:واقعا عالی هست.
بعدشم رفتم خونم.
ا/ت*ویو
فردا صبح به ژاپن میرسم.
باید دنبال یه هتل باشم تا چند مدت تا اینکه یه خونه بگیرم.
رفتم تو اینترنت.
یه هتل خوب گیر آوردم.
واسه فردا ظهر.
کوک*ویو
فردا صبح شد.
الان از خواب پاشدم رفت، فرودگاه منتظر موندم تمام.
وسایلم رو جمع کردم.
ا/ت*ویو.
رسیدم به ژاپن الان صبح هستش.
دارم یه خورده از خیابونای ژاپن دیدن میکنم تا ظهر.
داشتم قدم میزدم.
ولی یهو به یه جای خلوت رسیدم.
هیچ کس نبود.
بعد از یه جا یهو یه مرد در اومد.
بعدش ۹ تا مرد دیگه.
گفتم
ا/ت:اینجا چه خبره
مرده:نترسید خانوم با ما بیان ما از اربابمون دستور گرفتیم.
ا/ت:چی میگی.
بعدش اومدن دستام و گرفتن و سوار یه ماشین کردن.
بعدش بردنم به یه عمارت بزرگ.
بردنم داخل عمارت یکی روی مبل نشسته بود.
بردنم جلوی اون.
مرده گفت
مرده:ارباب به نظرتون مناسبه
اربابشون:مناسب خیلی هم مناسبه.
ا/ت:چی.
پایان
۹.۶k
۰۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.