lovelly killer part 13
جیمین ویو :
سوجون گفت ا/ت مرده....مرده....ا/ت مرده؟...
نه نه نه این یه شوخیه مسخرس...اون زندس اون منو ترک نمیکنه....ولی یه ویدیو ازش نشونم داد....چشاش باز بود...ولی یهو بی روح شد....نه این فقط یه شوخیه...
راوی ویو:
بعد اون روز جیمین از درون مرد و فقط میخواست که زودتر روز اعدام فرا برسه تا بره پیش ا/ت فکر میکرد اگه عاشق ا/ت نمیشد اون الان زندگیه خوبی داشت...فکر میکرد...همه چی تقصیر خودشه ...و هر روز با این فکرا خودشو آزار میداد...
~یک ماه مونده به اعدام~
ا/ت ویو:
دوباره چشامو باز کردم...دوباره سوجون اونجا بود
دوباره ببخشیدی زیر لب گفت...و چاقو رو روی دستم فشار داد....دوباره دنیا پیش چشمم تیره و تار شد...دوباره نتونستم جیمینمو نجات بدم....دوباره برگشتم به دنیای خواب....و دوباره صدای صوت کور کننده...دوباره زنده کردنم....و همچنان خواب
~روز اعدام~
ا/ت ویو:
بیدار شدم سوجون پیشم بود فریااددد زدم با بلند ترین صدای ممکن
پرستاری داخل پرید و سوجونو گرفت
و به پلیسای بیمارستان تحویل داد
چند ساعت گذشت حالم خیلی بهتر بودو تا چند روز دیگه مرخص میشدمو میتونستم برم پیش جیمین!
پرستار تلویزیونو برام روشن کرد
خبرنگار:
و خبری خوشحال کننده برای خیلیا!
پارک جیمین متهم به ۱۱ ق*ت*ل
امروز ساعت ۸ اعدام میشه!
این فرد ۶ ماه هست هیچگونه حرفی نزده و فقط با سرم های تقویت کننده تونستن زنده نگهش دارن
(توی کل این مدت غذا نخورده)
*تصویر جیمینو نشون داد قلبم مچاله شد...چقدر لاغر شده ...چشاش قرمزه پف کرده...زیر چشاش...کبوده کبوده....باید پاشم برم پیشش...باید نجاتش بدم...یک ساعت دیگه اعدامش میکنن...
پاشدم و با اخرین سرعتی که میتونستم راه برم به سمت در رفتم که پرستاری منو گرفت و به تخت برگردوند و بهم ارامبخش تزریق کرد...
۴۵ دقیقه بعد بیدار شدم...یک ربع تا اعدام...پخش زنده ی اعدامشو داشتن نشون میدادن نشسته بودو با لبخند به طناب نگاه میکرد...و بعد گفت
_دارم میام پیشت ا/تم
از جام بلند شدم ...داشتم میدوییدم...سرم گیج میرفت و هی به زمین برخورد میکردم...ولی خودمو به تاکسی رسوندم...۵ دقیقه تا اعدام....به زندان رسیدم...۳ دقیقه تا اعدام ....و وقتی در جایی که جیمین توش اعدام میشدو باز کردم همون لحظه صندلی رو از زیر پاش کشیدن...با چشمایی خیس به من نگاه میکرد....نه نه نه نه نهههه...نمیذاشتم اینطورییی شه
سریع رفتمو صندلی رو صاف کردم بیهوش شده بود صندلی رو زیر پاش گذاشتم
خواستن متوقفم کنن ولی نذاشتم و بعد شروع کردم به توضیح دادن همه ماجرا و بعد دوباره تاریکی
ا/ت ویو:
*چشامو باز کردم ...توی بیمارستان بودم...وای نه...نه نه نه...جیمین کجاست...اون کجاست..
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جیمین
سوجون گفت ا/ت مرده....مرده....ا/ت مرده؟...
نه نه نه این یه شوخیه مسخرس...اون زندس اون منو ترک نمیکنه....ولی یه ویدیو ازش نشونم داد....چشاش باز بود...ولی یهو بی روح شد....نه این فقط یه شوخیه...
راوی ویو:
بعد اون روز جیمین از درون مرد و فقط میخواست که زودتر روز اعدام فرا برسه تا بره پیش ا/ت فکر میکرد اگه عاشق ا/ت نمیشد اون الان زندگیه خوبی داشت...فکر میکرد...همه چی تقصیر خودشه ...و هر روز با این فکرا خودشو آزار میداد...
~یک ماه مونده به اعدام~
ا/ت ویو:
دوباره چشامو باز کردم...دوباره سوجون اونجا بود
دوباره ببخشیدی زیر لب گفت...و چاقو رو روی دستم فشار داد....دوباره دنیا پیش چشمم تیره و تار شد...دوباره نتونستم جیمینمو نجات بدم....دوباره برگشتم به دنیای خواب....و دوباره صدای صوت کور کننده...دوباره زنده کردنم....و همچنان خواب
~روز اعدام~
ا/ت ویو:
بیدار شدم سوجون پیشم بود فریااددد زدم با بلند ترین صدای ممکن
پرستاری داخل پرید و سوجونو گرفت
و به پلیسای بیمارستان تحویل داد
چند ساعت گذشت حالم خیلی بهتر بودو تا چند روز دیگه مرخص میشدمو میتونستم برم پیش جیمین!
پرستار تلویزیونو برام روشن کرد
خبرنگار:
و خبری خوشحال کننده برای خیلیا!
پارک جیمین متهم به ۱۱ ق*ت*ل
امروز ساعت ۸ اعدام میشه!
این فرد ۶ ماه هست هیچگونه حرفی نزده و فقط با سرم های تقویت کننده تونستن زنده نگهش دارن
(توی کل این مدت غذا نخورده)
*تصویر جیمینو نشون داد قلبم مچاله شد...چقدر لاغر شده ...چشاش قرمزه پف کرده...زیر چشاش...کبوده کبوده....باید پاشم برم پیشش...باید نجاتش بدم...یک ساعت دیگه اعدامش میکنن...
پاشدم و با اخرین سرعتی که میتونستم راه برم به سمت در رفتم که پرستاری منو گرفت و به تخت برگردوند و بهم ارامبخش تزریق کرد...
۴۵ دقیقه بعد بیدار شدم...یک ربع تا اعدام...پخش زنده ی اعدامشو داشتن نشون میدادن نشسته بودو با لبخند به طناب نگاه میکرد...و بعد گفت
_دارم میام پیشت ا/تم
از جام بلند شدم ...داشتم میدوییدم...سرم گیج میرفت و هی به زمین برخورد میکردم...ولی خودمو به تاکسی رسوندم...۵ دقیقه تا اعدام....به زندان رسیدم...۳ دقیقه تا اعدام ....و وقتی در جایی که جیمین توش اعدام میشدو باز کردم همون لحظه صندلی رو از زیر پاش کشیدن...با چشمایی خیس به من نگاه میکرد....نه نه نه نه نهههه...نمیذاشتم اینطورییی شه
سریع رفتمو صندلی رو صاف کردم بیهوش شده بود صندلی رو زیر پاش گذاشتم
خواستن متوقفم کنن ولی نذاشتم و بعد شروع کردم به توضیح دادن همه ماجرا و بعد دوباره تاریکی
ا/ت ویو:
*چشامو باز کردم ...توی بیمارستان بودم...وای نه...نه نه نه...جیمین کجاست...اون کجاست..
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جیمین
۹.۹k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.