بیمار من :)«پارت دوازده»
«ویو بعد صبحونه ..»
(ا/ت لباسش دوشید و آماده شد رفت طبقه پایین پیش جیمین تا باهم برن )
-جیمین بریم !
+بریم !(سرد)
-جیمینا ازم ناراحتی !؟
«جیمین جوابی نداد و ا/ت رفت جلوش و کوتاه لباش بوسید »
-یاا جیمین چرا ناراحتی خب!؟
+چرا باید ناراحت باشم وقتی دوست دخترم قرار بره دوست پسرش ببین باید از خوشحالی برقصم نه !؟
-عزیزم شلوغش نکن من قرار برم باهاش بهم بزنم اونم جلوی خودت بعدشم شما اگه من یدفعه نمیوردی اینجا من مثل همیشه که انگار دوست پسری ندارم زندگی میکردم !
+اتفاقا آوردن آینجا بهترین تصیمیم بود که تو این سال ها گرفتم (لبخند )
-خیلی خوب لوس نشو (خند)
«ا/ت و جیمین رسید به مرکز شهر ا/ت و جی هون تو یه کافه قرار داشتن جیمین چند میز دور تر ازشون نشست بود و هواسش به ا/ت بود »
-جی هون ممنون که اومدی میدونم سرت خیلی شلوغ !
«جی هون لبخندی زدی دستای ا/ت گرفت جیمین کاملا داشت حس میکرد اگه جی هون فقط یکم دیگه ا/ت لمس کن جیمین کنترلش از دست مید »
*نه عزیزم اشکالی ندار سرم شلوغ نبود مخصوصا برا تو (لبخند)
«ا/ت بهش لبخند زد »
*خب نگفتی کار مهم که باهام داشتی چیه !؟
-خب ..خب ..جی هون میدونی که ما خیلی همو نمیدیدیم و مثل زوج عادی وقت برای وقت گذروند باهم نداشتیم …جی هون من واقعا دوست داشتم اما با مرور زمان و دیدار های کم ما من متوجه شدم حسم بهت تغییر کرد !
*م..من..منظورت چیه عزیزم !؟(تعجب)
-جی هون من خیلی متاسفم اما باید از هم جدا بشیم ..من..من تو رو الان فقط به عنوان یه دوست ،دوست دارم نه بیشتر من..خیلی متاسفم
*ا/ت چیه میگی عزیزم ..یعنی چیه از هم جدا شیم من دوست دارم و نمیخوام ازت جدا بشم !
-جی هون من..حسی بهت ندارم و نمیخوام ادم خوبی مثل تو بخاطر من نابود بشه تو باید بری دنبال ادم مناسبت که از تمام وجود دوست داشت باش چون لیاقتش داری !
«یه قطر اشک از چشمای جی هون سر خورد ا/ت خیلی ناراحت بود حس میکرد بدجوری قلب جی هون شکسته اما چاره ای نداشت نمیشد بدون حس کنار کسی زندگی کرد و زندگی برای خودش و اون طرف زهر مار میکرد »
*اگه..اگه تو انجوری میخوای و راحت تری ..باش اشکالی ندار بیا جدا شیم !
-ممنون که آنقدر منو درک میکنی ..اما ..هنوزم دوستیم نه !؟
«جی هون خند ناراحتی کرد سرش به نشونه مثبت تکونه داد »
-خوب خیلی خوشحال شدم دوست ندارم دوستی مثل تو رو از دست بدم (لبخند)
«گوشی جی هون زنگ خورد »
*ا/ت ببخشید اما باید برم یه بیمار دارم که باید بهش رسیدگی کنم !
-نه نه اشکال ندار برو ممنون که وقت گذاشتی !
«جی هون سری تکونه داد رفت جیمین با دیدن رفتن جی هون رفت سمت میز ا/ت جی هون »
+خب چیشد !؟(سرد)
-جی هون پسر خیلی خوبی اون ادما رو خیلی خوب درک میکنه !(لبخند)
+هوممم اره خیلی پسر خوبی (سرد)
-یااا جیمین باز چته تو !؟نکنه حسودی کردی !؟
+معلوم که میکنم وقتی دیدم اون مرتیک دستت گرفت داشتم دیونه میشدم به زور جلوی خودم گرفت !
«ا/ت خندید و دست جیمین گرفت »
-نگران نباش عزیزم از این به بعد فقط من دستت میگیرم و تو فقط دست منو میگیری !
«جیمین لبخند زد دست ا/ت بوسید و بعد چند دقیقه از رستوران خارج شدم تا برن خوشبگذرونن »
ادامه دارد ….
(ا/ت لباسش دوشید و آماده شد رفت طبقه پایین پیش جیمین تا باهم برن )
-جیمین بریم !
+بریم !(سرد)
-جیمینا ازم ناراحتی !؟
«جیمین جوابی نداد و ا/ت رفت جلوش و کوتاه لباش بوسید »
-یاا جیمین چرا ناراحتی خب!؟
+چرا باید ناراحت باشم وقتی دوست دخترم قرار بره دوست پسرش ببین باید از خوشحالی برقصم نه !؟
-عزیزم شلوغش نکن من قرار برم باهاش بهم بزنم اونم جلوی خودت بعدشم شما اگه من یدفعه نمیوردی اینجا من مثل همیشه که انگار دوست پسری ندارم زندگی میکردم !
+اتفاقا آوردن آینجا بهترین تصیمیم بود که تو این سال ها گرفتم (لبخند )
-خیلی خوب لوس نشو (خند)
«ا/ت و جیمین رسید به مرکز شهر ا/ت و جی هون تو یه کافه قرار داشتن جیمین چند میز دور تر ازشون نشست بود و هواسش به ا/ت بود »
-جی هون ممنون که اومدی میدونم سرت خیلی شلوغ !
«جی هون لبخندی زدی دستای ا/ت گرفت جیمین کاملا داشت حس میکرد اگه جی هون فقط یکم دیگه ا/ت لمس کن جیمین کنترلش از دست مید »
*نه عزیزم اشکالی ندار سرم شلوغ نبود مخصوصا برا تو (لبخند)
«ا/ت بهش لبخند زد »
*خب نگفتی کار مهم که باهام داشتی چیه !؟
-خب ..خب ..جی هون میدونی که ما خیلی همو نمیدیدیم و مثل زوج عادی وقت برای وقت گذروند باهم نداشتیم …جی هون من واقعا دوست داشتم اما با مرور زمان و دیدار های کم ما من متوجه شدم حسم بهت تغییر کرد !
*م..من..منظورت چیه عزیزم !؟(تعجب)
-جی هون من خیلی متاسفم اما باید از هم جدا بشیم ..من..من تو رو الان فقط به عنوان یه دوست ،دوست دارم نه بیشتر من..خیلی متاسفم
*ا/ت چیه میگی عزیزم ..یعنی چیه از هم جدا شیم من دوست دارم و نمیخوام ازت جدا بشم !
-جی هون من..حسی بهت ندارم و نمیخوام ادم خوبی مثل تو بخاطر من نابود بشه تو باید بری دنبال ادم مناسبت که از تمام وجود دوست داشت باش چون لیاقتش داری !
«یه قطر اشک از چشمای جی هون سر خورد ا/ت خیلی ناراحت بود حس میکرد بدجوری قلب جی هون شکسته اما چاره ای نداشت نمیشد بدون حس کنار کسی زندگی کرد و زندگی برای خودش و اون طرف زهر مار میکرد »
*اگه..اگه تو انجوری میخوای و راحت تری ..باش اشکالی ندار بیا جدا شیم !
-ممنون که آنقدر منو درک میکنی ..اما ..هنوزم دوستیم نه !؟
«جی هون خند ناراحتی کرد سرش به نشونه مثبت تکونه داد »
-خوب خیلی خوشحال شدم دوست ندارم دوستی مثل تو رو از دست بدم (لبخند)
«گوشی جی هون زنگ خورد »
*ا/ت ببخشید اما باید برم یه بیمار دارم که باید بهش رسیدگی کنم !
-نه نه اشکال ندار برو ممنون که وقت گذاشتی !
«جی هون سری تکونه داد رفت جیمین با دیدن رفتن جی هون رفت سمت میز ا/ت جی هون »
+خب چیشد !؟(سرد)
-جی هون پسر خیلی خوبی اون ادما رو خیلی خوب درک میکنه !(لبخند)
+هوممم اره خیلی پسر خوبی (سرد)
-یااا جیمین باز چته تو !؟نکنه حسودی کردی !؟
+معلوم که میکنم وقتی دیدم اون مرتیک دستت گرفت داشتم دیونه میشدم به زور جلوی خودم گرفت !
«ا/ت خندید و دست جیمین گرفت »
-نگران نباش عزیزم از این به بعد فقط من دستت میگیرم و تو فقط دست منو میگیری !
«جیمین لبخند زد دست ا/ت بوسید و بعد چند دقیقه از رستوران خارج شدم تا برن خوشبگذرونن »
ادامه دارد ….
۸.۹k
۰۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.