فیک تهیونگ
𝒯𝒽𝑒 𝓉𝒶𝓉𝓉𝑜 𝑜𝒻 𝒶 𝓅𝓈𝓎𝒸𝒽𝑜⁸
جونگکوک با حرفش سرتکون داد. ولی جونوو با قیافه متعجب داد زد.
^: چیه!? یا هیونگ چه خوابی برا من دیدین?
جونگکوک صاف نشست و دستاشو بهم گره زد و جواب جونوو رو داد.
Jk: ببین بچه! تو یاد با این جینا یه مدت رل بزنی بعد هم اگه خواستی ولش کنی بره.
^: چی داری میگی برا چی باید اینکارو کنم?
_: ببین جونوو اگه مخشو بزنن روزی ² هزار وون بهت میدم!
^: چرا 'نباید' اینکارو کنم?
Jk: ای مرتیکه پول پرست!
^: ولی واقعا برای چی میخواین اینکارو کنم?
Jk:خب، این تهیونگ داداشمون میخواد به خواهر بیکار اون نزدیک صه ولی از دور و به یه بهونه مسخره.. حالا سوال پرسیدن تموم شد بگو قبول میکنی یانه?
دستشو زیر چونش گذاشت و با صدای آرومتر حرف زد.
^: اینکه بهخاطر خواهرش بخوام قلبشو بگیرم و بعد هم پسش بزنم خیلی ظالمانس، ...
تهیونگ هوفی کشید و سرشو پایین انداخت.
جونگکوک هم زیر لب گفت=
Jk: کم مونده بود توی ظالم راجب ظالمانه بو ن حرف بزنی.
جوونوو ادامه داد.
^: ولی گذشتن از روزی ² هزار وون هم خیلی بیشتر ظالمانهس! قبوله!
Jk: هعیی .. مامان کجایی که پسر پولپرستتو ببینی!
^: قبرستون!*🙃
Jk: •••
_: قراره واسه پول دادن به تو ورشکست بشم ولی به درک! گور پد...
نگاه سنگین جونگکوک و جونوو رو روی خودش حس کرد که دیکه حرفشو ادامه نداد.
_: ینی واسه شادی روحت پدرتون!
「پایان فلشبک」
بعد از کلاس با چو و دایون اومدیم بیرون.
چو: بچهها من باید برم اتاق معلما یسری برگه هست بابد سواشون کنم.
*: باش موفق باشی!
دایون: عایی چو خیلی کاران عجیبه حتی تایم آزاد هم کار میکنی و درس میخونی!
*: دقیقا برعکس خودت که همش به فکر ولگردیای!
دایون: بیخیال بابا درس دیگه چه کوفیته!
*: اوهوم. دقیقا بخاطر همینه تاریخو ³ گرفتی!
دایون: به رایتترین نقطه چپم.
سرمو برگشتم سمت دایون که هون موقع با کسی که جلوم بود برخورد کردم.
سرمو بلند کردم. که دوباره اون درخت بیخاصیتو دیدم.
چیزی نگفتم و فقط سرمو پایین انداخت و آروم از کنارش رد شدم که دستمو گرفت.
^: حالت خوبه جیناشی?
*: بله حوبم جونوو شی.
جونگکوک با حرفش سرتکون داد. ولی جونوو با قیافه متعجب داد زد.
^: چیه!? یا هیونگ چه خوابی برا من دیدین?
جونگکوک صاف نشست و دستاشو بهم گره زد و جواب جونوو رو داد.
Jk: ببین بچه! تو یاد با این جینا یه مدت رل بزنی بعد هم اگه خواستی ولش کنی بره.
^: چی داری میگی برا چی باید اینکارو کنم?
_: ببین جونوو اگه مخشو بزنن روزی ² هزار وون بهت میدم!
^: چرا 'نباید' اینکارو کنم?
Jk: ای مرتیکه پول پرست!
^: ولی واقعا برای چی میخواین اینکارو کنم?
Jk:خب، این تهیونگ داداشمون میخواد به خواهر بیکار اون نزدیک صه ولی از دور و به یه بهونه مسخره.. حالا سوال پرسیدن تموم شد بگو قبول میکنی یانه?
دستشو زیر چونش گذاشت و با صدای آرومتر حرف زد.
^: اینکه بهخاطر خواهرش بخوام قلبشو بگیرم و بعد هم پسش بزنم خیلی ظالمانس، ...
تهیونگ هوفی کشید و سرشو پایین انداخت.
جونگکوک هم زیر لب گفت=
Jk: کم مونده بود توی ظالم راجب ظالمانه بو ن حرف بزنی.
جوونوو ادامه داد.
^: ولی گذشتن از روزی ² هزار وون هم خیلی بیشتر ظالمانهس! قبوله!
Jk: هعیی .. مامان کجایی که پسر پولپرستتو ببینی!
^: قبرستون!*🙃
Jk: •••
_: قراره واسه پول دادن به تو ورشکست بشم ولی به درک! گور پد...
نگاه سنگین جونگکوک و جونوو رو روی خودش حس کرد که دیکه حرفشو ادامه نداد.
_: ینی واسه شادی روحت پدرتون!
「پایان فلشبک」
بعد از کلاس با چو و دایون اومدیم بیرون.
چو: بچهها من باید برم اتاق معلما یسری برگه هست بابد سواشون کنم.
*: باش موفق باشی!
دایون: عایی چو خیلی کاران عجیبه حتی تایم آزاد هم کار میکنی و درس میخونی!
*: دقیقا برعکس خودت که همش به فکر ولگردیای!
دایون: بیخیال بابا درس دیگه چه کوفیته!
*: اوهوم. دقیقا بخاطر همینه تاریخو ³ گرفتی!
دایون: به رایتترین نقطه چپم.
سرمو برگشتم سمت دایون که هون موقع با کسی که جلوم بود برخورد کردم.
سرمو بلند کردم. که دوباره اون درخت بیخاصیتو دیدم.
چیزی نگفتم و فقط سرمو پایین انداخت و آروم از کنارش رد شدم که دستمو گرفت.
^: حالت خوبه جیناشی?
*: بله حوبم جونوو شی.
۲.۲k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.