part 24
part 24
ࡃܢܚ݅ࡐ߳ ࡅ࡙ߊ ܣࡐܚࡍ◁❚❚▷
نویسندگان:«یونا♡کارولین♡»
رفتم بیرون و با دخترای دیگه میرقصیدم که ساعت ۲ و نیم شد
تصمیم گرفتم به تینا پیام بدم که دوباره برگرده. دلم میخاست امتحانش کنم.
نیما: تینا من اشتباه میکردم. میشه یه فرصت بهم بدی.
سارا
ظهر
بیدار شدم سرم خیلی درد میکرد. موبایلمو چک کردم که دیدم سعید پیام داده
پیام سعید: برو تو کمدت رو نگاه کن یه خبر خوب دارم.
رفتم تو کمد رو گشتم که یه کپی از پاسپورتامون پیدا کردم با یه برگه که سعید داخلش نوشته بود
سعید: این از پاسپورتا. دیگه چیزی نمونده تقریبن تا سه ماه دیگه میتونیم فرار کنیم
ذوق کردم که بالاخره میتونم با سعید باشم ولی با فکر کردن به تینا و کسایی که دوسشون دارم اشک تو چشمام جمع شد که مامانم اومد تو اتاق. سریع کپی ها رو گذاشتم تو کمد که مامانم گفت...
ࡃܢܚ݅ࡐ߳ ࡅ࡙ߊ ܣࡐܚࡍ◁❚❚▷
نویسندگان:«یونا♡کارولین♡»
رفتم بیرون و با دخترای دیگه میرقصیدم که ساعت ۲ و نیم شد
تصمیم گرفتم به تینا پیام بدم که دوباره برگرده. دلم میخاست امتحانش کنم.
نیما: تینا من اشتباه میکردم. میشه یه فرصت بهم بدی.
سارا
ظهر
بیدار شدم سرم خیلی درد میکرد. موبایلمو چک کردم که دیدم سعید پیام داده
پیام سعید: برو تو کمدت رو نگاه کن یه خبر خوب دارم.
رفتم تو کمد رو گشتم که یه کپی از پاسپورتامون پیدا کردم با یه برگه که سعید داخلش نوشته بود
سعید: این از پاسپورتا. دیگه چیزی نمونده تقریبن تا سه ماه دیگه میتونیم فرار کنیم
ذوق کردم که بالاخره میتونم با سعید باشم ولی با فکر کردن به تینا و کسایی که دوسشون دارم اشک تو چشمام جمع شد که مامانم اومد تو اتاق. سریع کپی ها رو گذاشتم تو کمد که مامانم گفت...
۲.۱k
۱۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.